کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوخته
/duxte/
معنی
آنچه با نخ و سوزن بههم پیوسته و سرهم شده باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
ready-made
-
جستوجوی دقیق
-
دوخته
لغتنامه دهخدا
دوخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) اندوخته . (ناظم الاطباء). پس اندازکرده و جمعکرده . توخته . رجوع به دوختن شود. || جمعشده . (منتهی الارب ). || اداکرده و گزارده . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (برهان ). توخته . رجوع به دوختن در همه ٔ معانی شود.
-
دوخته
لغتنامه دهخدا
دوخته . [ ت َ/ ت ِ ] (ن مف ) دوشیده . (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء). دوشیده شده . (منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ): النخیرة؛ شیر بز و میش بر هم دوخته . (مهذب الاسماء).
-
دوخته
لغتنامه دهخدا
دوخته . [ت َ / ت ِ ] (ن مف ) خیاطی شده . (ناظم الاطباء). مکتوب . کتیب : حلبه ؛ تعویذ دوخته در چرم . (منتهی الارب ). و ثوب مخیط. ثوب مخیوط؛ جامه ٔ دوخته شده . (منتهی الارب ). فتق ؛ دوخته بازکردن . (تاج المصادر بیهقی ) : بیوفا هست دوخته به دو نخ بیوفا ...
-
دوخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) duxte آنچه با نخ و سوزن بههم پیوسته و سرهم شده باشد.
-
دوخته
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: vedašta طاری: vâdašta طامه ای: vedašti طرقی: vâdašti کشه ای: vâdašta نطنزی: vedašta
-
واژههای مشابه
-
palm and needle whipping
سربندی دوخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] محکمترین نوع سربندی که در آن برای جلوگیری از جابهجایی سربند در امتداد طناب رشتۀ سربند را گاه به کمک سوزن از بین رشتههای طناب میگذرانند و سپس مانند سربندی ساده آن را به دور سر طناب میپیچند و در آخر باز آن را از میان شیارهای مرب...
-
دوخته پوش
لغتنامه دهخدا
دوخته پوش . [ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) آنکه لباس دوخته پوشد. مقابل بافته پوش . (از یادداشت مؤلف ). || آنکه لباس آماده خردو پوشد. مقابل آنکه پارچه خرد و از آن جامه سازد.
-
دوخته پوشی
لغتنامه دهخدا
دوخته پوشی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت دوخته پوش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوخته پوش شود.
-
دوخته فروش
لغتنامه دهخدا
دوخته فروش . [ ت َ / ت ِ ف ُ ] (نف مرکب ) که فروختن رختهای دوخته پیشه دارد. لباس فروش . (یادداشت مؤلف ). کسی که پارچه بخرد و از آن لباس به اندازه های مختلف بدوزد و برای فروش عرضه کند. (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
دوخته فروشی
لغتنامه دهخدا
دوخته فروشی . [ ت َ / ت ِ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل و پیشه ٔ دوخته فروش . رجوع به دوخته فروش شود. || (اِ مرکب ) دکان دوخته فروش . (یادداشت مؤلف ). آنجا که جامه های دوخته فروشند. لباس فروشی .
-
دهن دوخته
لغتنامه دهخدا
دهن دوخته . [دَ هََ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که دهان از گفتن بربندد. دهان بسته . زبان بسته . خاموشی گزیده : کم سخنی دید دهن دوخته چشم و زبانی ادب آموخته . نظامی .و رجوع به دهن دوختن شود.
-
دوخته فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) duxteforuš کسی که شغلش دوختن و فروختن انواع لباسهای مردانه و زنانه و بچگانه است.
-
دوخته فروش
لهجه و گویش تهرانی
لباس فروش
-
دوخته doxte
واژهنامه آزاد
دوختِه درگویش لری ولکی 1درلرستان:1-دوختن ،وصله کردن دوپارچه به هم دیگر 2-زل زدن وخیره شدن 3-شیردوشیدن ازواژه های منسوخ درزبان پارسی ست که درحال حاضرهم ازاین واژه باهمین معنی هم استفاده میشود