کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوبرادران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوبرادران
/dobarādarān/
معنی
دو ستارۀ روشن در صورت فلکی دب اصغر؛ فرقدان؛ فرقدین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوبرادران
لغتنامه دهخدا
دوبرادران . [ دُ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) نوعی مرغ شکاری . دو مرغند شکاری کوچکتر از عقاب و دوبرادران به سبب آن گویند که یکی چون قصد صیدی کند اگر عاجز شود دیگری به مدد او آید. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). زمج . (تهذیب ). زمج . پرنده ای است کوچکتر...
-
دوبرادران
لغتنامه دهخدا
دوبرادران . [ دُ ب َ دَ ] (اِخ ) فرقدان . (زمخشری ) (دهار). دو ستاره ٔ روشنی را گویند که در سینه ٔ دب اصغر است و آن را هفتورنگ کهین خوانند و به عربی فرقدان گویند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ) (از لغت شوشتر). فرقدان . فرقدین . و آن دو ستاره است ...
-
دوبرادران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دوبرارو› (نجوم) dobarādarān دو ستارۀ روشن در صورت فلکی دب اصغر؛ فرقدان؛ فرقدین.
-
واژههای همآوا
-
دو برادران
فرهنگ فارسی معین
(دُ. بَ دَ) (اِمر.) دو ستارة روشن که بر سینة دب اصغر است ؛ فرقدان .
-
جستوجو در متن
-
فرقدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، تثنیۀ فَرقَد] ‹فرقدین› (نجوم) farqadān دو ستاره در صورت فلکی دب اصغر؛ دوبرادران؛ دوبرارو.
-
دبراذ
لغتنامه دهخدا
دبراذ. [ دُ ] (اِ) زمج . پرنده ای است شکاری و گویند چون از صید عاجز آید برادرش بر اخذ صید او را اعانت کند. (از المعرب جوالیقی ص 171). رجوع به دوبرادران و رجوع به پراذران شود.
-
زمنج
لغتنامه دهخدا
زمنج . [ زِ م ُ ] (اِ) مرغی باشد از جنس عقاب و رنگش بسرخی مایل بود و بعضی گویند مرغی است سیاه و از غلیواج بزرگتر و آن را دوبرادران خوانند. و بعضی گویند جانوریست شکاری بغایت پاکیزه منظر از جنس چرغ و آنچه رنگش به سرخی زندبهتر است و آنچه در صحرا تولک و ...
-
پراذران
لغتنامه دهخدا
پراذران . [ پ َ ذَ ] (اِ) زَمَّج . پرنده ای است شکاری از جنس سیاه چشم مانند چرغ و بحری لیکن بغایت پاکیزه منظر و نیک اعضا باشد و آنچه از آن سرخ رنگ باشد بهتر است و آنرا پسندیده اند و آنچه در کوه تولَک کند یعنی پر بریزد بکاری نیاید و آنچه در خانه تولَک...
-
ابوالخطاف
لغتنامه دهخدا
ابوالخطاف . [ اَ بُل ْ خ ُطْ طا ] (ع اِ مرکب ) موش گیر. پژن . گید. دوبرادران . لَوه . حِدَاءَة بر وزن عِنَبَة. (تاج العروس ). غلیواژ. گوشت ربا. زَغن . چوزه ربا. خرجل . موشخوار.گوشت آهنج . پند. خشین پند. خاد. جنگلاهی . خول . و ظاهراً ابوالخطاب مصحف ای...
-
زمج
لغتنامه دهخدا
زمج . [ زُم ْ م َ ] (ع اِ) مرغی است به فارسی دوبرادران گویند، لانه اذا عجز عن صیده اعانه اخوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغی گوشتخوار و درنده که دوبرادران و زمنج گویند. (ناظم الاطباء). نوعی پرنده که بدان شکار کنند کوچکتر از عقاب . ج ، زمامج . (از ...
-
توأمان
لغتنامه دهخدا
توأمان . [ ت َ ءَ ] (ع اِ) مثنای توأم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تثنیه ٔ توأم ، یعنی دو تا همزاد و حملی که به فارسی جنابه گویند. (ناظم الاطباء). آن هر دو بچه که از یک حمل زن زائیده شود و این تثنیه ٔ توأم است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ...