کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوانی
/davāni/
معنی
چیزهای نزدیک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوانی
لغتنامه دهخدا
دوانی . [ دَ] (حامص مرکب ) حاصل مصدر است از دواندن یا دوانیدن که همیشه به صورت مرکب آید. چون : اسب دوانی و خردوانی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دواندن و دوانیدن شود.
-
دوانی
لغتنامه دهخدا
دوانی . [ دَوْ وا ] (ص نسبی ) منسوب است به دوان که دهی است از دههای کازرون .
-
دوانی
لغتنامه دهخدا
دوانی . [ دَوْ وا / ی ی ] (اِخ ) جلال الدین محمدبن اسعد دوانی صدیقی شافعی . وی ازمردم دوان که دهی از کازرون است می باشد و به روایت برخی از شاگردانش در سال 918 هَ . ق . و بنا به روایت برخی دیگر به سال 908 هَ . ق . در دوان درگذشت . (از معجم المطبوعات م...
-
دوانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دانیَّة] [قدیمی] davāni چیزهای نزدیک.
-
واژههای مشابه
-
علامه دوانی
لغتنامه دهخدا
علامه دوانی . [ ع َل ْ لا م َ دَ ] (اِخ ) نام او بصورتهای مختلف ابن اسعد، ابن سعد، سعدالدین اسعد کازرونی دوانی صدیقی ، آمده است . ولی شهرت وی همه جا به علامه دوانی است . نسب او به ابوبکر خلیفه میرسد و از احفاد محمدبن ابوبکر است . وی حکیمی بود کامل و ...
-
اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (ورزش) 'asbdavāni دوانیدن چند اسب با هم در میدان مسابقه برای سنجش توانایی آنها و اسبسواران.
-
horse racing
اسبدوانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] مسابقۀ سرعت در مسیری مشخص که هدف آن تعیین سریعترین اسب و چابکسوار آن است متـ . چابکسواری
-
اسب دوانی
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (حامص .) دوانیدن اسب ها به موازات هم و سنجش شتاب آن ها، مسابقه .
-
جلال دوانی
لغتنامه دهخدا
جلال دوانی . [ ج َ ل ِ دَ ] (اِخ ) رجوع به جلال الدین دوانی شود.
-
سیلاب دوانی
لغتنامه دهخدا
سیلاب دوانی . [ س َ / س ِ دَ ] (حامص مرکب ) مجازاً، کرم کردن و بسیار بخشیدن . (آنندراج ). سخاوت و داد و دهش بسیار. (ناظم الاطباء) : ابر لطف تو بسیلاب دوانی محتاج من لب تشنه بیک قطره چکانی محتاج .محتشم (از آنندراج ).
-
قاضی دوانی
لغتنامه دهخدا
قاضی دوانی . [ دَ / دَوْ وا ] (اِخ ) محمدبن اسعد یا سعدالدین اسعد کازرونی دوانی صدیقی یاخود نامش محمد اسعد پسر سعدالدین اسعد است . عبارات ارباب تراجم در این زمینه مختلف و قول نخستین مشهورتر است ، وی حکیمی است کامل ، متکلمی است فاضل ، محققی است مدقق ،...
-
موشک دوانی
لغتنامه دهخدا
موشک دوانی . [ ش َ دَ ] (حامص مرکب ) هنگامه سازی و فتنه انگیزی . (ناظم الاطباء). تحریک . تفتین . فتنه سازی . (یادداشت مؤلف ). کنایه از فتنه انگیزی است . (از آنندراج ) (از غیاث ).- موشک دوانی کردن ؛ به قصد عدم پیشرفت امری تفتین کردن . (یادداشت مؤلف...
-
ملاجلال دوانی
لغتنامه دهخدا
ملاجلال دوانی . [ م ُل ْ لا ج َ ل ِ دَ ] (اِخ ) رجوع به جلاالدین دوانی شود.
-
اسب دوانی
لغتنامه دهخدا
اسب دوانی . [ اَ دَ ] (حامص مرکب ) سبق . مسابقه .