کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دواندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پرو پا گرفتن
لهجه و گویش تهرانی
ریشه دواندن
-
کونه کردن (پیاز)
لهجه و گویش تهرانی
ریشه دواندن
-
سوقان،سوقون
لهجه و گویش تهرانی
دواندن اسب جهت تربیت
-
تازاندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) دواندن ، تاختن .
-
تازانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) دواندن ، دوانیدن .
-
تازاندن
لغتنامه دهخدا
تازاندن . [ دَ ] (مص ) دواندن . تازانیدن .
-
سوغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سَوَغان] so[w]qān دواندن و ورزش دادن اسب برای شرکت در مسابقه.
-
نشادر ورداشتن ،نشادر زدن
لهجه و گویش تهرانی
دواندن ستور با زدن نشادر زیر دم آنها
-
سیخونک زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تحریک کردن، واداشتن ۲. دواندن ۳. به تکاپوواداشتن
-
تازانیدن
لغتنامه دهخدا
تازانیدن . [ دَ ] (مص ) دواندن . دوانیدن . تازاندن .
-
دواننده
لغتنامه دهخدا
دواننده . [ دَ ن َ دَ / دِ] (نف ) این کلمه از دواندن است . که دواند. که به دویدن دارد. کسی که شخصی یا جانوری را به دویدن وادارد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دواندن و دوانیدن شود.
-
دوانی
لغتنامه دهخدا
دوانی . [ دَ] (حامص مرکب ) حاصل مصدر است از دواندن یا دوانیدن که همیشه به صورت مرکب آید. چون : اسب دوانی و خردوانی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دواندن و دوانیدن شود.
-
تاختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: tāxtan] ‹تازیدن› tāxtan ۱. دویدن.۲. تند رفتن.۳. حمله بردن.۴. (مصدر متعدی) دواندن؛ به تاخت درآوردن.۵. (مصدر متعدی) اسب دواندن.
-
تاخت کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) 1 - دویدن ، تازیدن . 2 - دواندن اسب .
-
سر دوانیدن
لغتنامه دهخدا
سر دوانیدن . [ س َدَ دَ ] (مص مرکب ) سر دواندن . امروز و فردا کردن .