کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دواندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دواندن
/davāndan/
معنی
۱. به دویدن واداشتن؛ انسان یا حیوانی را وادار به دویدن کردن.
۲. اسب را به تاختوتاز درآوردن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: دواند
بن حال: دوان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دواندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ دَ) (مص م .) دوانیدن .
-
دواندن
لغتنامه دهخدا
دواندن . [ دَ دَ ] (مص ) دوانیدن . به حرکت سریع و تند واداشتن . رفتن با شتاب داشتن . کسی یا حیوانی را به دویدن واداشتن . تاختن . به تاخت درآوردن . (یادداشت مؤلف ). تازاندن : گمانی برم من که پیران کنون دواند سوی شاه توران هیون . فردوسی .بدوان از بر خ...
-
دواندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹دوانیدن› davāndan ۱. به دویدن واداشتن؛ انسان یا حیوانی را وادار به دویدن کردن.۲. اسب را به تاختوتاز درآوردن.
-
دواندن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: betâzni طاری: vüznây(mun) طامه ای: vâznâɂan طرقی: vaznâymun کشه ای: vaznâymun نطنزی: tâǰenâɂan
-
واژههای مشابه
-
سر دواندن
واژگان مترادف و متضاد
معطل کردن، مماطله کردن، امروز و فردا کردن، علاف کردن
-
اسب دواندن
فرهنگ فارسی معین
(اَ. دَ دَ) (مص ل .) کنایه از: اجحاف و تعدی .
-
سر دواندن
فرهنگ فارسی معین
(سَ. دَ دَ) (مص م .) (عا.) کسی را با وعده های دروغ سرگردان کردن .
-
سوسه دواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ دَ) (مص ل .) (عا.) با بدگویی برای کسی تولید اشکال کردن .
-
سر دواندن
لغتنامه دهخدا
سر دواندن . [ س َ دَ دَ ] (مص مرکب ) با کسی امروز و فرداکردن . به تأخیر انداختن . به دفعالوقت با او گذرانیدن . سر گردانیدن . با وعده ٔ دروغ کسی را معطل کردن .
-
موشک دواندن
لغتنامه دهخدا
موشک دواندن . [ ش َ دَ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) موشک دوانیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به موشک دوانیدن شود.
-
سر دواندن
لهجه و گویش تهرانی
علاف کردن
-
دواندن،چله دوانی
لهجه و گویش تهرانی
تار قالی و... را روی دستگاه بستن
-
جستوجو در متن
-
duodene
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دواندن