کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوال گشادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوال گشادن
لغتنامه دهخدا
دوال گشادن . [ دَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پرواز کردن باشد. (برهان ) (از آنندراج ) : چو باز از نشیمن گشاید دوال شکسته شود کبک را پر و بال .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
دُوال
لهجه و گویش بختیاری
duâl دَوال.
-
دوال کردن
لغتنامه دهخدا
دوال کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در دوال آوردن . در کمند آوردن . در حلقه ٔ کمند افکندن . کمندپیچ کردن : بپیچید گیو سرافراز یال کمند اندر افکند و کردش دوال . فردوسی .به ران اندر آورد و کردش دوال عقابی شده رخش با پر و بال . فردوسی .|| تسمه بستن . ب...
-
دوال کشیدن
لغتنامه دهخدا
دوال کشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بستن به دوال . ریسمان پیچ کردن . طناب پیچ کردن : کشیدش سراپای یکسر دوال سپهبد برید آن سر بی همال . فردوسی .یکایک همان گرد کهتر به سال ز سر تا بپایش کشیدی دوال . فردوسی .کشیدش سراپای یکسر دوال بسان یکی مرغ ب...
-
دوال انداز
لغتنامه دهخدا
دوال انداز. [ دَ اَ ] (نف مرکب )کمندانداز. که کمند در گردن کسی افکند : رگ آن خون بر اودوال اندازراست چون زنگی دوالک باز.نظامی .
-
دوال باز
لغتنامه دهخدا
دوال باز. [ دَ ] (نف مرکب ) دوالک باز. شخصی که دوالی و حلقه و قلابی دارد به نوعی مردم را فریب می دهد و زر ایشان می برد. (برهان ). || دغاباز. (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از حیله باز و مکار. (لغت محلی شوشتر). دغاباز و محیل است و آن...
-
دوال بازی
لغتنامه دهخدا
دوال بازی . [ دَ ] (حامص مرکب ) نوعی قمار که تسمه را پیچیده میلی از آن می گذرانند. (غیاث ) (از بهار عجم ). دوالک بازی . || حیله و مکر و دغابازی : ای صوف مشو غره به خندیدن شرب کو با تو سر دوال بازی دارد. نظام قاری .رجوع به دوالک بازی شود.
-
دوال پا
لغتنامه دهخدا
دوال پا. [ دَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) در افسانه های ایرانی مردمانی موهوم وخرافی که تن آدمی دارند و پایی چون دوال . دراز و پیچنده که چون در بیابان کسی را ببینند با اظهار ماندگی و بیماری بر پشت او جهند و دوال ها را که به منزله ٔپاهای آنان است بر کمر او ا...
-
دوال پای
لغتنامه دهخدا
دوال پای . [ دَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی که پایش مانند تسمه ٔ دوال چرمی نرم و باریک باشد. || مکار و دغاباز. (آنندراج ). رجوع به دوال پا شود.
-
دوال پایان
لغتنامه دهخدا
دوال پایان . [ دَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نرم پایان . (یادداشت مؤلف ).
-
دوال باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹دوالکباز› [قدیمی] davālbāz ۱. کسی که دوالک بازی کند و آن نوعی از بازی و قمار است که با دوال و حلقه و قلاب صورت میگیرد.۲. مکار؛ حیلهباز؛ طرار.
-
دوال پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دوالپای› [عامیانه] davālpā کسی که پاهایش لاغر و دراز مانند دوال باشد. Δ در افسانهها گفتهاند که مردمی هستند در بیابانها و جنگلهای هند دارای پاهای دراز و باریک مانند دوال که نمیتوانند راه بروند و هرگاه یکی از آنها کسی را ببیند بر پش...
-
دُوال پا
لهجه و گویش بختیاری
duâl-pâ نام شخصیتى افسانهاى که کوه و دشت رابه سرعت مىپیماید.
-
دوآل پا
واژهنامه آزاد
آدم قدبلند پادراز/ لنگ دراز