کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دواس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دواس
لغتنامه دهخدا
دواس . [ دَوْ وا ] (ع اِ) شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) شیر بیشه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) مرد دلیر و ماهر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شجاع . || هر کس یا هر حیوان ماهر. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بازی
لغتنامه دهخدا
بازی . (اِخ )محمدبن وکیعبن دواس بازی ، مکنی به ابوبکر. منسوب به باز قریه ٔ طوس بود. (تاج العروس ) (معجم البلدان ).
-
ست الملک
لغتنامه دهخدا
ست الملک . [ س ِت ْ تُل ْ م ُ ] (اِخ ) دختر العزیز باﷲ نزاربن معز لدین اﷲ فاطمی علوی و خواهر الحاکم بامر اﷲ فاطمی صاحب مصر است . حاکم در کارهای مشکل خود با او مشورت میکرد. سپس سیرت حاکم دگرگون شد و بر ست الملک برآشفت و عازم قتل او گردید. ست الملک ابن...
-
علی قنا واسطی
لغتنامه دهخدا
علی قنا واسطی . [ ع َ ی ِ ق َ س ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن محمدبن دواس القنا الواسطی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن واسطی . از معاریف علمای نجوم . رجوع به ابوالحسن (علی بن احمدبن ...) و تاریخ الحکماء قفطی ص 40 شود.
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن علی بن محمدبن دواس القنا الواسطی . از معاریف علمای نجوم . او در اول به مصر بود سپس به بغداد شد و بدانجا شاگردان بسیار بر او گرد آمدند. وی به ابن الواسطی مشهور است و در ربیعالاَّخر سال 612 هَ . ق . ...
-
قمرالدولة
لغتنامه دهخدا
قمرالدولة. [ ق َ م َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) جعفربن علی بن دواس . از مردم مصر بود که در طرابلس شام پرورش یافت . وی از شاعران شیرین سخن و خوش ذوق بود که در آهنگ و نوازش عود روشی تازه و نیکو داشت . رجوع به فوات الوفیات ج 1 ص 103 شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن محمدبن دواس القنا الواسطی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن واسطی . از معاریف علمای نجوم . رجوع به ابوالحسن (علی بن احمدبن ...) و تاریخ الحکماء قفطی ص 240 شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن واسطی . علی بن احمدبن علی بن محمدبن دواس قناواسطی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن واسطی . از معاریف علمای نجوم . مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن احمدبن ...) و نیز به تاریخ الحکماء قفطی ص 240 شود.
-
دلیر
لغتنامه دهخدا
دلیر. [دِ ] (ص ) دلاور. شجاع . بهادر. (از ناظم الاطباء). بادل . پردل . دلدار. نیو. هزو. (برهان ). مقابل بددل . أحوَس . ألیَث . ألیَس . أهیَس . أیهَم . باسِل . (منتهی الارب ). بَطَل . (دهار). بَیهَس . (منتهی الارب ). جَری .(دهار). حَسَکة. مَسَکة....