کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوازده جوسق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
twelfth-year molar
آسیای دوازدهسالگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] ← آسیای دوم
-
twelve step program
برنامۀ دوازدهقدمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد، روانشناسی] برنامهای مرحلهای مبتنی بر خودیاری و با تکیه بر اصول معنوی برای درمان اعتیاد به مواد اعتیادآور و اعتیاد جنسی
-
dodecaphonic, twelve-tone
دوازدهنغمهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ویژگی موسیقیای که در آن ترتیب معینی از تمام دوازده صدای موجود در نظام اعتدال مساوی را به کار میگیرند
-
deltoid dodecahedron, deltohedron
دوازدهوجهی دلتاوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سهچهاروجهیای که وجوه آن به جای مثلث چهارضلعی است متـ . سهچهاروجهی چهارگوشهای، سهچهاروجهی چهارگوش tetragonal tristetrahedron
-
rhomb dodecahedron
دوازدهوجهی لوزوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← دوازدهوجهی
-
هفت و دوازده
فرهنگ فارسی معین
(هَ تُ دَ دَ) (اِ.) منظور هفت سیاره و دوازده برج است .
-
قصر دوازده دری
لغتنامه دهخدا
قصر دوازده دری . [ ق َ رِ دَ دَه ْ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان هشتم است که فلک البروج باشد به اعتبار دوازده برج . (برهان ).
-
پل دوازده پله
لغتنامه دهخدا
پل دوازده پله . [ پ ُ ل ِ دَ دَه ْ پ ِل ْ ل َ ] (اِخ ) نام پلی که در آمل بر روی رود هراز ساخته شده است . این پل را در اواخر مأئه ٔ یازدهم شیخ الاسلام آمل بنا نهاد و بعد در دوره ٔ قاجاریه میرزا شفیع وزیر مازندران آن را تجدید کرد. (از سفرنامه ٔ مازندر...
-
یکی از دوازده قسمت
دیکشنری فارسی به عربی
ثاني عشر
-
جستوجو در متن
-
جوسق
لغتنامه دهخدا
جوسق . [ ج َ س َ ] (معرب ، اِ) معرب جوسه است که بمعنی کوشک باشد. (برهان ). قصر. کاخ . معرب کوشک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المعرب ). || کنایه از دوازده برج فلکی هم هست . (برهان ).
-
وطن
لغتنامه دهخدا
وطن . [وَ / وَ طَ ] (ع اِ) جای باش مردم . (منتهی الارب ). جای باشش مردم . (کشاف اصطلاحات الفنون ). جای باشش . جای اقامت . محل اقامت . مقام و مسکن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جائی که شخص زاییده شده و نشوونما کرده و پرورش یافته باشد. شهر زاد...