کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دواجن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دواجن
معنی
مرغ وخروس , مرغ خانگي , ماکيان
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دواجن
لغتنامه دهخدا
دواجن . [ دَ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ داجن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ داجن . جانورانی که آدمی آنها را نگاهداری می کند. (یادداشت مؤلف ). گوسپند انس گرفته . (آنندراج ). || ج ِ داجنة. (اقرب الموارد). رجوع به داجن و داجنة شود.
-
دواجن
دیکشنری عربی به فارسی
مرغ وخروس , مرغ خانگي , ماکيان
-
جستوجو در متن
-
مرغ وخروس
دیکشنری فارسی به عربی
دواجن
-
مرغ خانگی
دیکشنری فارسی به عربی
دجاجة , دواجن
-
ماکیان
دیکشنری فارسی به عربی
دجاجة , دواجن , طير
-
داجن
لغتنامه دهخدا
داجن . [ ج ِ ] (ع ص ) دستاموز. بز و غیر آن که بجائی الفت گرفته باشد. گوسفند و مرغ دست آموز. ج ، دَواجِن . (مهذب الاسماء): جمل داجن ؛ شتر آبکش . (منتهی الارب ). شاة داجن ؛ گوسفند انس گرفته . (منتهی الارب ). ج ، دَواجِن . || مقیم در جایی . (ناظم الاطبا...
-
رواجنی
لغتنامه دهخدا
رواجنی . [ رَ ج ِ ] (ص نسبی ) سمعانی گوید از استاد خود شنیدم که این نسبت در اصل منسوب به دواجن با دال مهمله بوده است و آن ج ِ داجن است و در تداول عامه به رواجن مبدل شده است و نیز سمعانی از قول استاد خود گوید که گمان میبرم رواجن بطنی است از بطنهای قبا...