کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوات
/davāt/
معنی
ظرف کوچکی که در آن مرکب یا جوهر میریزند برای نوشتن؛ مرکبدان؛ دویت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آمه، جوهردان، دویت، مرکبدان
دیکشنری
ink-pod, inkstand, inkwell
-
جستوجوی دقیق
-
دوات
واژگان مترادف و متضاد
آمه، جوهردان، دویت، مرکبدان
-
دوات
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] (اِ.) ظرفی که در آن مرکب ریزند.
-
دوات
لغتنامه دهخدا
دوات . [ دَ ] (ع اِ) سیاهی دان . (منتهی الارب ). دویت . ظرف مرکب برای نوشتن . آمه . مرکب دان . دوده دان . خوالستان . مداددان . لیقه دان . حبردان . قاروره . خوالسته . (یادداشت مؤلف ). ظرفی که در آن سیاهی کتابت نگاه دارند، و آنرا به فارسی آمه خوانند. ...
-
دوات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دواة] davāt ظرف کوچکی که در آن مرکب یا جوهر میریزند برای نوشتن؛ مرکبدان؛ دویت.
-
دوات
دیکشنری فارسی به عربی
حسنا , محبرة
-
دوات
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: davât طاری: devât طامه ای: devât طرقی: dövât کشه ای: davât نطنزی: davât
-
واژههای مشابه
-
دُوات
لهجه و گویش بختیاری
duât دَوات.
-
دوات آر
لغتنامه دهخدا
دوات آر. [ دَ ] (نف مرکب ) آورنده ٔ دوات . || مهردار. (ناظم الاطباء).
-
دوات آشور
لغتنامه دهخدا
دوات آشور. [ دَ ] (نف مرکب ) آشورنده ٔ دوات . میلی که بدان صوف و لیقه ٔ دوات را بهم زنند و مبدل محبره کش گویند. (آنندراج ). چیز که دوات را با آن بهم زنند. (یادداشت مؤلف ). دوات شور.
-
دوات شور
لغتنامه دهخدا
دوات شور. [ دَ ] (نف مرکب ) دوات آشور (شور از شوراندن است ). (یادداشت مؤلف ). آب دوات کن . محراک . (دهار) (السامی فی الاسامی ). رجوع به دوات آشور شود.
-
دوات گر
لغتنامه دهخدا
دوات گر. [ دَ گ َ ] (ص مرکب ) آن که دواتها را بسازد، و دویت گر اماله ٔ آن . (آنندراج ). دواتساز. || آنکه از برنج ظرفهای چون آفتابه و سماور و سینی و گلدان و غیره کند و نیز ظروف فلزین را آب نقره دهد. آنکه از فلزات چون نقره وطلا و روی و برنج ، ادوات و آ...
-
دوات گری
لغتنامه دهخدا
دوات گری . [ دَ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل دواتگر. حرفه ٔ دواتگر. ساختن اسباب و آلاتی چون سماور و آفتابه و لگن از برنج و نقره و دیگر فلزات . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به دوات گر شود.
-
قلم دوات
لغتنامه دهخدا
قلم دوات . [ ق َ ل َ دَ] (اِ مرکب ) محبره و اسباب تحریر. (ناظم الاطباء).