کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوا
/davā/
معنی
آنچه بیمار را با آن معالجه کنند؛ دارو.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دارو،
۲. درمان، معالجه
برابر فارسی
دارو
فعل
بن گذشته: دوا کرد
بن حال: دوا کن
دیکشنری
cure, drug, medicament, medication, medicine, pharmaceutical, physic
-
جستوجوی دقیق
-
دوا
واژگان مترادف و متضاد
۱. دارو، ۲. درمان، معالجه
-
دوا
فرهنگ واژههای سره
دارو
-
دوا
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . دواء ] (اِ.) 1 - دارو. ج . ادویه . 2 - (عا.) مواد مخدر.
-
دوا
لغتنامه دهخدا
دوا. [ دَ ] (ع اِ) دواء. دارو. اِساء. ج ، ادویه . آنچه بدان مریض را معالجه کنند. (یادداشت مؤلف ). دارو و هرچه بدان بیماری و ناخوشی را چاره کنند. (ناظم الاطباء). سفاء: سهول ؛ دوایی که شکم راند. (منتهی الارب ) : هرچه خوش است آن خورش جسم تست هرچه نه خو...
-
دوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دواء، جمع: ادویه] (پزشکی) davā آنچه بیمار را با آن معالجه کنند؛ دارو.
-
دوا
دیکشنری فارسی به عربی
طب
-
دوا
لهجه و گویش تهرانی
واجبی
-
دوا
واژهنامه آزاد
دِواْ:(dewa) در گویش گنابادی یعنی دارو ، پماد ، ضماد
-
واژههای مشابه
-
دِواْ
لهجه و گویش گنابادی
dewa در گویش گنابادی یعنی دارو ، پماد ، ضماد ، درمان ، چاره
-
دَوا
لهجه و گویش بختیاری
davâ دَوا، دارو davâ junevar>:داروى دفعکرم> .
-
دُوا
لهجه و گویش بختیاری
duâ داماد.
-
دوا دادن
لغتنامه دهخدا
دوا دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دوا خوراندن . دارو خورانیدن . || نوشابه دادن . مسکر خوراندن . || مسموم کردن . سم خورانیدن . سم دادن . (یادداشت مؤلف ). چیزخور کردن .
-
بی دوا
لغتنامه دهخدا
بی دوا. [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی +دوا = دواء) بدون دوا. (ناظم الاطباء). بی دارو. که دوا ندارد: بی دوا و غذا؛ بی دارو و خوراک . (یادداشت مؤلف ). بی هیچ وسیله ٔ تغذیه و درمان . || بی درمان و لاعلاج . (ناظم الاطباء). که علاج نپذیرد: درد بی دوا؛ درد که ...
-
مقدار دوا
دیکشنری فارسی به عربی
جرعة