کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ده پنج زنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تاج ده
لغتنامه دهخدا
تاج ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) پادشاهی ده . بزرگ گرداننده . ارجمندکننده : وی بصدای صریر خامه ٔ جانبخش توتاج ده اردشیر تخت نه اردوان . خاقانی .باج ستان ملوک تاج ده انبیاکز در او یافت عقل خط امان از عقاب . خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 45).ای گهر تاج فرس...
-
تاراج ده
لغتنامه دهخدا
تاراج ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) تاراج دهنده . بغارت دهنده .- دُر به تاراج ده : وگرنه من ِ در به تاراج ده کمردزد را دانم از تاج ده . نظامی .رجوع به تاراج شود.
-
پیغام ده
لغتنامه دهخدا
پیغام ده . [ پ َ / پ ِ دِه ْ ] (نف مرکب ) که پیغام دهد. که سخنی بر زبان دیگری بثالثی رساند : وآن غنچه که در خسک نهفته ست پیغام ده گل شکفته ست .نظامی .
-
جان ده
لغتنامه دهخدا
جان ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) آفریننده . جان دهنده . بخشنده ٔ روح (در مورد خدا) : ابا رأی او بنده را رای نیست جزاو جانده و چهره آرای نیست . فردوسی .به دادآفرینی که دارنده اوست همان جان ده و جان برآرنده اوست . نظامی . || تازه کننده ٔ جان . مفرح :اوست...
-
حق ده
لغتنامه دهخدا
حق ده . [ ح َ دِه ْ ](نف مرکب ) آنکه حق کسان را بدیشان دهد : همواره پادشاه جهان باداآن حق شناس حق ده حرمت دان .فرخی .
-
دل ده
لغتنامه دهخدا
دل ده . [ دِ دِه ْ ] (نف مرکب ) مشغول . || مستعد. (ناظم الاطباء). رجوع به دل دهی شود.
-
دره ده
لغتنامه دهخدا
دره ده . [ دَرْ رَ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چنارود بخش آخوره شهرستان فریدن . واقع در 2هزارگزی جنوب آخوره و 36هزارگزی راه عمومی ، با 100 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
دره ده
لغتنامه دهخدا
دره ده . [ دَرْ رَ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایتوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 21هزارگزی شمال نورآباد و 11هزارگزی خاورراه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . آب آن از سراب بادآور و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
درب ده
لغتنامه دهخدا
درب ده . [ دَ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. واقع در 30هزارگزی باختر الشتر و 14هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . آب آن از چشمه ها و راه آن مالرو است . ساکنان این ده از طایفه ٔ کولیوند قلائی هستند....
-
دول ده
لغتنامه دهخدا
دول ده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره شهرستان فریدن . واقع در 20هزارگزی شمال باختری آخوره دارای 104 تن سکنه است . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
ده آسیاب
لغتنامه دهخدا
ده آسیاب . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان . واقع در 25هزارگزی شمال باختری صحنه . آب آن از رودخانه ٔ تینه مو و چشمه . سکنه ٔ آن 285 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). دهی است به کنگاور. (یادداشت مؤلف )...
-
ده ابراهیم
لغتنامه دهخدا
ده ابراهیم . [ دِه ْ اِ ] (اِخ ) دهی است ازبخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 11/5هزارگزی جنوب کوزران . سکنه ٔ آن 120 تن می باشد. راه آن تابستان اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
ده احمد
لغتنامه دهخدا
ده احمد. [ دِه ْ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 30هزارگزی شمال الیگودرز. دارای 363تن سکنه و آب آن از قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
ده احمد
لغتنامه دهخدا
ده احمد. [ دِه ْ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان . واقع در 14هزارگزی خاور زرند. سکنه ٔ آن 110 تن می باشد. آب آن از قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ده ارباب
لغتنامه دهخدا
ده ارباب . [ دِه ْ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در چهارهزارگزی شمال خاوری بنجار. سکنه ٔ آن 1340 تن می باشد. آب آن از رودخانه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).