کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ده و دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیرعلی ده
لغتنامه دهخدا
پیرعلی ده . [ ع َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خشکبیجار بخش خمام شهرستان رشت واقع در 10هزارگزی خمام . جلگه ، مرطوب . دارای 298 تن سکنه . بدانجا از کناره اتومبیل میرود. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
تاج ده
لغتنامه دهخدا
تاج ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) پادشاهی ده . بزرگ گرداننده . ارجمندکننده : وی بصدای صریر خامه ٔ جانبخش توتاج ده اردشیر تخت نه اردوان . خاقانی .باج ستان ملوک تاج ده انبیاکز در او یافت عقل خط امان از عقاب . خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 45).ای گهر تاج فرس...
-
تاراج ده
لغتنامه دهخدا
تاراج ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) تاراج دهنده . بغارت دهنده .- دُر به تاراج ده : وگرنه من ِ در به تاراج ده کمردزد را دانم از تاج ده . نظامی .رجوع به تاراج شود.
-
پیغام ده
لغتنامه دهخدا
پیغام ده . [ پ َ / پ ِ دِه ْ ] (نف مرکب ) که پیغام دهد. که سخنی بر زبان دیگری بثالثی رساند : وآن غنچه که در خسک نهفته ست پیغام ده گل شکفته ست .نظامی .
-
حق ده
لغتنامه دهخدا
حق ده . [ ح َ دِه ْ ](نف مرکب ) آنکه حق کسان را بدیشان دهد : همواره پادشاه جهان باداآن حق شناس حق ده حرمت دان .فرخی .
-
دل ده
لغتنامه دهخدا
دل ده . [ دِ دِه ْ ] (نف مرکب ) مشغول . || مستعد. (ناظم الاطباء). رجوع به دل دهی شود.
-
دول ده
لغتنامه دهخدا
دول ده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره شهرستان فریدن . واقع در 20هزارگزی شمال باختری آخوره دارای 104 تن سکنه است . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
ده ابراهیم
لغتنامه دهخدا
ده ابراهیم . [ دِه ْ اِ ] (اِخ ) دهی است ازبخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 11/5هزارگزی جنوب کوزران . سکنه ٔ آن 120 تن می باشد. راه آن تابستان اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
ده احمد
لغتنامه دهخدا
ده احمد. [ دِه ْ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان . واقع در 14هزارگزی خاور زرند. سکنه ٔ آن 110 تن می باشد. آب آن از قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ده ارباب
لغتنامه دهخدا
ده ارباب . [ دِه ْ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در چهارهزارگزی شمال خاوری بنجار. سکنه ٔ آن 1340 تن می باشد. آب آن از رودخانه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ده اسماعیل
لغتنامه دهخدا
ده اسماعیل . [ دِه ْ اِ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در 5هزارگزی جنوب ده دوست محمد. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ده اشکنان
لغتنامه دهخدا
ده اشکنان . [ دِه ْ اَ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول . واقع در 36هزارگزی شمال اندیمشک . دارای 200تن سکنه است . آب آن از رودخانه ، ساکنین از طایفه ٔ عشایر لر هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
ده اصغر
لغتنامه دهخدا
ده اصغر. [ دِه ْ اَ غ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در هشت هزارگزی جنوب خاوری بنجار. سکنه ٔ آن 699 تن می باشد. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ده اصغرجنگی
لغتنامه دهخدا
ده اصغرجنگی . [ دِه ْ اَ غ َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در 16هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 300 تن می باشد. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ده اعظم
لغتنامه دهخدا
ده اعظم . [ دِه ْ اَ ظَ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در هشت هزارگزی جنوب باختری بنجار. سکنه ٔ آن 350 تن می باشد. آب آن از رود هیرمند وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).