کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ده زیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نیکنام ده
لغتنامه دهخدا
نیکنام ده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان لواسان بزرگ بخش افجه ٔ شهرستان تهران . در 10هزارگزی شرق گلندوک ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع شده است و دارای 1322 تن سکنه است . آبش از رودخانه ، محصولش غلات ، بنشن ، و میوه های تابستانی ، شغل اهالی...
-
نیکی ده
لغتنامه دهخدا
نیکی ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) منان . نعمت بخشنده . معطی . نیکی دهش : خداوند نیکی ده و رهنمای خداوند جای و خداوند رای . فردوسی .ولیکن به نیروی گیهان خدای خداوند نیکی ده و رهنمای . فردوسی .به یزدان گرای و سخن زو فزای که اوی است نیکی ده و رهنمای .فردوس...
-
زینت ده
لغتنامه دهخدا
زینت ده . [ ن َ دِه ْ ] (نف مرکب )زینت گر. زینت دهنده . که آراید و پیراید : پنهان شده روی در گلستان زینت ده گلستانم اینست . نظامی .رجوع به زینت و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
عبدال ده
لغتنامه دهخدا
عبدال ده . [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل .واقع در 19هزارگزی جنوب خاوری سولده . این دهکده در دشت قرار دارد. آب و هوای آن معتدل و مرطوب است و 60تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصولات آن برنج و غلات اس...
-
فام ده
لغتنامه دهخدا
فام ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) بستانکار. طلبکار. وامخواه . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فامدار شود.
-
هفت ده
لغتنامه دهخدا
هفت ده . [ هََ دَه ْ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) هفده . (ناظم الاطباء). رجوع به هفده شود. || آراسته و زینت کرده و زیورپوشیده و مزین . (برهان ) (رشیدی ).
-
هفت ده
لغتنامه دهخدا
هفت ده . [ هََدِه ْ ] (اِ مرکب ) هفت آسمان . || هفت اقلیم .(برهان ). هفت ده خاکی . هفت رقعه ٔ ادکن : کعبه ٔ جان زآنسوی نه شهر جوی و هفت ده کاین دو جا را نفس امیر و طبع دهقان دیده اند. خاقانی .بر در این هفت ده قحط وفاست راه شهرستان جان خواهم گزید. خاق...
-
ولام ده
لغتنامه دهخدا
ولام ده . [ وَ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . سکنه ٔ آن 595 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
هم ده
لغتنامه دهخدا
هم ده . [ هََ دِه ْ ] (ص مرکب ) دو تن که در یک ده زاده شوند یا در یک ده زندگی کنند. (یادداشت مؤلف ).
-
یوسف ده
لغتنامه دهخدا
یوسف ده . [ س ِ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودبنه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان ، واقع در 14000گزی شمال خاوری لاهیجان و 2900گزی رودبنه ، با 389 تن سکنه . آب آن از حشمت رود از سفیدرود. راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
یاری ده
لغتنامه دهخدا
یاری ده . [دِه ْ ] (نف مرکب ) یاری دهنده . مساعد. کمک کننده . دستیار. پایمرد. مددکار : ارواج گفت برو و طلب کن و اگر ترا حرب افتد و محتاج به یاری ده باشی مرا خبر ده تا تو را یاری ده باشم . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).برآرم من این راه ایشان به رای به نیروی ی...
-
کوره ده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kuredeh ده کوچک و کمرونق؛ ده کمجمعیت و دور از آبادی.
-
village tour
دهگشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] گشتی که در آن گردشگران با زندگی روستایی و طبیعت آشنا میشوند
-
ده پنجی
فرهنگ فارسی معین
(دَ پَ) (ص نسب .) زر و سیمی که نصف آن با فلز دیگر مخلوط باشد.
-
ده دلی
فرهنگ فارسی معین
(دَ دِ) (حامص .) تشویش ، اضطراب .