کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهقنت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دهقنت
/dahqanat/
معنی
۱. کدخدایی؛ ریاست ده.
۲. کشاورزی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دهقنت
فرهنگ فارسی معین
(دَ قَ نَ) [ ع . دهقنة ] (اِمص .)1 - صاحب ده بودن ، دهداری . 2 - ریاست ده ، کدخدایی .
-
دهقنت
لغتنامه دهخدا
دهقنت . [ دَ / دِ ق َ ن َ ] (ع اِمص ) دهقنه . کشاورزی و کار با زراعت . (غیاث ). کشاورزی . فلاحت . زراعت . (یادداشت مؤلف ). دهقنة.
-
دهقنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دهقنة] [قدیمی] dahqanat ۱. کدخدایی؛ ریاست ده.۲. کشاورزی.
-
واژههای همآوا
-
دهقنة
لغتنامه دهخدا
دهقنة. [ دَ ق َ ن َ ] (ع اِمص ) کشاورزی و کار با زراعت . (آنندراج ). و رجوع به دهقان و دهقنت شود.
-
دهقنة
لغتنامه دهخدا
دهقنة. [ دَ ق َ ن َ ] (ع مص ) دهقان گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
کشتکاری
لغتنامه دهخدا
کشتکاری . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) زراعت . فلاحت . (ناظم الاطباء). برزیگری . برزگری . دهقنت .
-
کشتگی
لغتنامه دهخدا
کشتگی . [ ک ِ ت َ / ت ِ ] (حامص ) کشاورزی . برزیگری . برزگری . عمل فلاحت . عمل زراعت . دهقنت .
-
دهقنة
لغتنامه دهخدا
دهقنة. [ دَ ق َ ن َ ] (ع اِمص ) کشاورزی و کار با زراعت . (آنندراج ). و رجوع به دهقان و دهقنت شود.
-
کشت ورزی
لغتنامه دهخدا
کشت ورزی . [ ک ِ وَ ] (حامص مرکب ) عمل زراعت . برزیگری . برزگری . کشاورزی . دهقنت . فلاحت . (یادداشت مؤلف ). کشتکاری . (ناظم الاطباء).
-
کشت و زرع
لغتنامه دهخدا
کشت و زرع . [ ک ِ ت ُ زَ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) زراعت . فلاحت . دهقنت . کشاورزی . برزیگری . برزگری . کشت . اَبکار. حرث . احتراث . (یادداشت مؤلف ).
-
کشاورزی
لغتنامه دهخدا
کشاورزی . [ ک َ / ک ِ وَ ] (حامص مرکب ) کشتکاری . زراعت . فلاحت . (ناظم الاطباء). برزگری . کشت . برزیگری . اَبکار. تَأریس . اکاری . زرع . مؤاکرة. حرث . احتراث . دهقنت . (یادداشت مؤلف ) : کشاورز شغل سپه ساز کردسپاهی کشاورزی آغاز کرد. نظامی .- کشاور...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ )ابن حسام الدین . دولتشاه در تذکرةالشعراء می نویسد: بغایت خوش گو است و با وجود شاعری صاحب فضل بود و قناعتی و انقطاعی از خلق داشت . از خوسف است من اعمال قهستان و از دهقنت نان حلال حاصل کردی و گاوبستی و صباح که به صحرا رفت...
-
کیایی
لغتنامه دهخدا
کیایی . (حامص ) پادشاهی . (فرهنگ فارسی معین ) : کارش آن بود کآن کیایی یافت از چنان پیشه پادشایی یافت . نظامی (هفت پیکر ص 104).شام دیلم گله که چاکر توست مشکبو از کیایی در توست . نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 29). || حکومت . ولایت (مطلقاً). || بزرگی . سروری...