کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهقان نژاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دهقان نژاد
لغتنامه دهخدا
دهقان نژاد. [ دِ ن ِ ] (ص مرکب ) از تخمه و تبار دهقان . ایرانی خداوند آب و ملک . ایرانی نژاد. که نژادی اصیل و نجیب دارد. که از نژاد پاک آریایی است . (از یادداشت مؤلف ) : ز موبد بدین گونه داریم یادهم از گفت آن پیر دهقان نژاد. فردوسی .کشاورز با مرد ده...
-
واژههای مشابه
-
عیسی دهقان
لغتنامه دهخدا
عیسی دهقان . [ سی ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
غذای دهقان
لغتنامه دهخدا
غذای دهقان . [ غ ِ / غ َ ی ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خورش دهقانی . یکی از انواع غذاهائی بود که برای خسرو پرویز تهیه می شد و آن عبارت بود ازگوشت گوسفند نمکسوز و نارسوز (گوشتی که در رب انار بخوابانند) و تخم پخته . (از کتاب ایران در زمان ساسانیان ...
-
صالح دهقان
لغتنامه دهخدا
صالح دهقان . [ ل ِ ح ِ دِ ] (اِخ ) او یکی از نجیب زادگان خراسان و از کسانی است که حاضر به مجلس امیر ابوجعفر میشده است و رودکی نام او را قرین بلعمی آورده و گوید:یک صف میران و بلعمی بنشسته یک صف حران و پیر صالح دهقان .رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف...
-
آتش دهقان
لغتنامه دهخدا
آتش دهقان . [ ت َ ش ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آتشی است که دهقانان پس از حصاد بر بازمانده ٔ کشت زنند تا زمین قوت گیرد : فلک چون آتش دهقان زبان کین کشد بر من که بر ملک مسیحم هست مساحی و دهقانی .خاقانی .
-
پیرصالح دهقان
لغتنامه دهخدا
پیرصالح دهقان . [ ل ِ دِ ] (اِخ ) ظاهراً از بزرگان دربار سامانیان بوده است به روزگار نصربن احمد سامانی و حاضر بدربار امیر ابوجعفر احمدبن محمدبن خلف بن لیث حاکم سیستان و رودکی بشعر اندر از وی یاد کند : یک صف میران و بلعمی بنشسته یک صف حران و پیر صالح ...
-
پیر دهقان
لغتنامه دهخدا
پیر دهقان . [ دِ ] (اِ مرکب ) دهقان پیر. دهقان سالخورده . || کدخدا و بزرگ ده . || شراب انگوری کهنه . شراب کهنه ٔ انگوری . (برهان ). می انگوری . (شرفنامه ). پیر سالخورده . (برهان ) : آن جام رخشان دردهید آزاده را جان دردهیدوآن پیر دهقان دردهید از شاخ ب...
-
تاریخ دهقان
لغتنامه دهخدا
تاریخ دهقان . [ خ ِ دِ ] (اِخ ) یکی از کتب سیرالملوک (خدای نامه ) که توسط دهقانان (مالکان ) ایرانی که حافظ سنن و تاریخ ایران بودند تنظیم شده بود : سراینده ٔ رازهای نهفت ز تاریخ دهقان چنین بازگفت .نظامی .
-
دهقان زاشت
لغتنامه دهخدا
دهقان زاشت . [ دِ ] (اِ مرکب ) لقب یا نام مهتران ناحیه ای در ماوراءالنهر بوده . صاحب حدود العالم گوید: به حدود ماوراءالنهر ناحیتی است اندر کوهها و شکستگی ها و اندر میان بتمان و ختلان نهاده با روستاها و کشت و برز بسیار و مهتران این ناحیت را دهقان زاشت...
-
دهقان نورد
لغتنامه دهخدا
دهقان نورد. [ دِ ن َ وَ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) دهقان نوردیده . که دهقان آن را درهم پیچیده باشد. || کتاب تاریخ . (ناظم الاطباء). کنایه است از تاریخ و دفتر حساب . (از آنندراج ) : گزارنده ٔ گنج دهقان نوردگزارندگان را چنین یاد کرد. نظامی .و رجوع به دهق...
-
قبله ٔ دهقان
لغتنامه دهخدا
قبله ٔ دهقان . [ ق ِ ل َ / ل ِ ی ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آتش است . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به مزدیسنا ص 184 شود. (نقل از دکتر معین در حاشیه ٔ برهان ) : یک قافله را روی سوی قبله ٔ تازی یک طائفه را روی سوی قبله ٔ دهقان .امیر معزی (از...
-
نان دهقان
لغتنامه دهخدا
نان دهقان . [ ن ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از نان پادشاه باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). نان در سر خوان پادشاه . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
نژاد
لغتنامه دهخدا
نژاد. [ ن ِ ] (اِ) اصل . (لغت فرس اسدی ) (غیاث اللغات ) (جهانگیری ) (تفلیسی ) (صحاح الفرس ) (زمخشری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). نسب . (لغت فرس اسدی ) (غیاث اللغات ) (جهانگیری )(صحاح الفرس ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم ال...