کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهقان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دهقان
/dehqān/
معنی
۱. کشاورز.
۲. صاحب ده؛ رئیس ده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برزگر، حارث، دهگان، روستایی، زارع، زراعتپیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر، ناطور
۲. ایرانی
۳. مورخ ≠ ارباب، مالک
دیکشنری
rustic
-
جستوجوی دقیق
-
دهقان
فرهنگ نامها
(تلفظ: dehqān) (معرب از فارسی دهگان) کشاورز ، مالکِ ده ؛ (در قدیم) (به مجاز) ایرانی ؛ (به مجاز) زرتشتی و نیز (در قدیم) (به مجاز) هر یک از دانایان و راویان تاریخ و اساطیر ایران ؛ بزرگ و حاکم ولایت .
-
دهقان
واژگان مترادف و متضاد
۱. برزگر، حارث، دهگان، روستایی، زارع، زراعتپیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر، ناطور ۲. ایرانی ۳. مورخ ≠ ارباب، مالک
-
دهقان
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ معر. ] (اِمر.) 1 - صاحب ده . 2 - کشاورز. 3 - روستایی . 4 - حافظ سنن و روایات ایرانی . ج . دهاقنه ، دهاقین .
-
دهقان
لغتنامه دهخدا
دهقان . [ دِ ] (معرب ، ص ، اِ) معرب و مأخوذ از دهگان فارسی (ده + گان ، پسوند نسبت ) منسوب به ده ، و آن در قدیم به ایرانی اصیل صاحب ملک و زمین اعم از ده نشین و شهرنشین اطلاق می شده است . تخته قاپو. مردم حضری . مقابل تازی و بری که بادیه نشین باشد. مقا...
-
دهقان
لغتنامه دهخدا
دهقان . [ دِ / دُ ] (معرب ، ص ، اِ) معرب دهگان . مهتر کشاورزان . ج ، دهاقنه و دهاقین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قادر و توانای بر تصرف کارها با سبکی و چستی و چالاکی . (منتهی الارب ) (از المعرب جوالیقی ذیل ص 146) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ...
-
دهقان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: دِهقان و دُهقان، معرب، مٲخوذ از فارسی: دهگان، جمع: دَهاقین] dehqān ۱. کشاورز.۲. صاحب ده؛ رئیس ده.
-
دهقان
واژهنامه آزاد
مزرعه دار.
-
واژههای مشابه
-
عیسی دهقان
لغتنامه دهخدا
عیسی دهقان . [ سی ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
غذای دهقان
لغتنامه دهخدا
غذای دهقان . [ غ ِ / غ َ ی ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خورش دهقانی . یکی از انواع غذاهائی بود که برای خسرو پرویز تهیه می شد و آن عبارت بود ازگوشت گوسفند نمکسوز و نارسوز (گوشتی که در رب انار بخوابانند) و تخم پخته . (از کتاب ایران در زمان ساسانیان ...
-
صالح دهقان
لغتنامه دهخدا
صالح دهقان . [ ل ِ ح ِ دِ ] (اِخ ) او یکی از نجیب زادگان خراسان و از کسانی است که حاضر به مجلس امیر ابوجعفر میشده است و رودکی نام او را قرین بلعمی آورده و گوید:یک صف میران و بلعمی بنشسته یک صف حران و پیر صالح دهقان .رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف...
-
آتش دهقان
لغتنامه دهخدا
آتش دهقان . [ ت َ ش ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آتشی است که دهقانان پس از حصاد بر بازمانده ٔ کشت زنند تا زمین قوت گیرد : فلک چون آتش دهقان زبان کین کشد بر من که بر ملک مسیحم هست مساحی و دهقانی .خاقانی .
-
پیرصالح دهقان
لغتنامه دهخدا
پیرصالح دهقان . [ ل ِ دِ ] (اِخ ) ظاهراً از بزرگان دربار سامانیان بوده است به روزگار نصربن احمد سامانی و حاضر بدربار امیر ابوجعفر احمدبن محمدبن خلف بن لیث حاکم سیستان و رودکی بشعر اندر از وی یاد کند : یک صف میران و بلعمی بنشسته یک صف حران و پیر صالح ...
-
پیر دهقان
لغتنامه دهخدا
پیر دهقان . [ دِ ] (اِ مرکب ) دهقان پیر. دهقان سالخورده . || کدخدا و بزرگ ده . || شراب انگوری کهنه . شراب کهنه ٔ انگوری . (برهان ). می انگوری . (شرفنامه ). پیر سالخورده . (برهان ) : آن جام رخشان دردهید آزاده را جان دردهیدوآن پیر دهقان دردهید از شاخ ب...
-
تاریخ دهقان
لغتنامه دهخدا
تاریخ دهقان . [ خ ِ دِ ] (اِخ ) یکی از کتب سیرالملوک (خدای نامه ) که توسط دهقانان (مالکان ) ایرانی که حافظ سنن و تاریخ ایران بودند تنظیم شده بود : سراینده ٔ رازهای نهفت ز تاریخ دهقان چنین بازگفت .نظامی .