کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهشت بالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دهشت بالا
لغتنامه دهخدا
دهشت بالا. [ دِ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میانکوه بخش چاپشلو شهرستان دره گز. واقع در 7هزارگزی جنوب باختری قره باشلو. دارای 161 تن سکنه است . آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
واژههای مشابه
-
دهشت انگیز
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) (ص فا.) ترس آور، وحشت انگیز.
-
دهشت انداز
لغتنامه دهخدا
دهشت انداز. [ دَ / دِ ش َ اَ ](نف مرکب ) اندازنده در بیم و هول . (ناظم الاطباء).
-
دهشت پایین
لغتنامه دهخدا
دهشت پایین . [ دِ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میانکوه بخش چایشلو شهرستان درگز. واقع در 40هزارگزی قره باشلو. دارای 161 تن سکنه است . آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
دهشت انگیز
لغتنامه دهخدا
دهشت انگیز. [ دَ / دِ ش َ اَ ] (نف مرکب ) دهشت انگیزنده . دهشت آور. مهیب و هولناک . (ناظم الاطباء). وحشت انگیز. (آنندراج ).
-
دهشت و وحشت
فرهنگ گنجواژه
ترس.
-
جستوجو در متن
-
مالیدن
لغتنامه دهخدا
مالیدن . [ دَ ] (مص ) لمس کردن و مس نمودن و دست یاافزار بر چیزی کشیدن و دلک کردن . (ناظم الاطباء). دست کشیدن روی چیزی . چیزی را در دست مکرر فشار دادن . مس کردن . لمس کردن . (فرهنگ فارسی معین ). در اوستا، مرزئیتی ، مرز (جاروب شده )، پهلوی ، مرزیشن (جم...
-
ادیب صابر
لغتنامه دهخدا
ادیب صابر. [ اَ ب ِ ب ِ ] (اِخ ) الاجل الافضل شهاب الدین شرف الادباء صابربن اسمعیل الترمذی رحمةاﷲ علی قبره . ادیبی اریب و فاضلی است شاه سپاه بلاغت و امیر سریر براعت و ارباب هنر و فضل بتقدم او اعتراف نموده و از دریای فضایل او اغتراف کرده و انوری او را...
-
حجرالمطر
لغتنامه دهخدا
حجرالمطر. [ ح َ ج َ رُل ْم َ طَ ] (ع اِ مرکب ) یا الحجر الجالب للمطر. ابوریحان بیرونی در کتاب الجماهر فی معرفة الجواهر گوید:قال الرازی فی کتاب الخواص : ان بارض ترک بین خرلخ والبجناک عقبة اذا مر علیها جیش او قطع غنم شد علی الاظلاف و الحوافر منها صوف و...
-
باب
لغتنامه دهخدا
باب . (اِخ ) (1236 - 1266هَ . ق .) میرزا علی محمد شیرازی ولادتش در غره ٔ محرم سال هزار و دویست و سی و شش قمری ، و در بیست و هفتم شعبان سال هزار و دویست و شصت و شش قمری در تبریز تیرباران شد و اگر این تاریخ ولادت او درست باشد سن وی در وقت قتل سی بوده ا...
-
دست
لغتنامه دهخدا
دست . [ دَ] (اِ) از اعضای بدن . دوقسمت جدا از بدن که در دو طرف تن واقع و از شانه به پائین فروآویخته است و از چند قسمت مرکب است : بازو و ساعد و کف دست و انگشتان . به عربی ید گویند. (برهان ). مقابل پای و بدین معنی ترجمه ٔ «ید» بود و دستان جمع آن . (از ...