کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دهری
/dahri/
معنی
کسی که منکر وجود خداست و معتقد است دنیا ازلی و ابدی است، صانعی ندارد، و پس از زندگی در این دنیا، حشر و معاد نخواهد بود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دهری
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) کسی که زمان را ازلی و ابدی می داند و همة حوادث را ناشی از زمان می داند، ملحد، طبیعی .
-
دهری
لغتنامه دهخدا
دهری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دهر. منسوب به روزگار. || منکرالوهیت که دهر را عامل شمارد. طبیعی مذهب . آنکه خدایی جز روزگار نداند. فرقه ای که دهر را خدا دانند. (یادداشت مؤلف ). کسی که عالم را قدیم داند و به حشر و نشر و قیامت قائل نباشد. (ناظم الاطب...
-
دهری
لغتنامه دهخدا
دهری . [ دَ / دُی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به دهر. || کسی که عالم را قدیم گوید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه عالم را قدیم داند و به قیامت قایل نباشد وبه ضم اول به جهت آن است که بنا و حرکات بعضی از الفاظ در حالت نسبت تغییر می یابد. (آنندراج ) (غیا...
-
دهری
لغتنامه دهخدا
دهری . [ دُ ری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به قبیله ٔ دهر بر غیرقیاس . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || پیرسالخورده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
دهری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به دهر) [عربی. فارسی] (فلسفه) dahri کسی که منکر وجود خداست و معتقد است دنیا ازلی و ابدی است، صانعی ندارد، و پس از زندگی در این دنیا، حشر و معاد نخواهد بود.
-
جستوجو در متن
-
دنیوی
واژگان مترادف و متضاد
دنیایی، دهری، مادی ≠ اخروی
-
زندیق
واژگان مترادف و متضاد
بیدین، دهری، کافر، مرتد، مشرک، ملحد ≠ خداباور
-
ناخدا
لغتنامه دهخدا
ناخدا. [خ ُ ] (ص مرکب ) بی دین . ملحد. دهری . (ناظم الاطباء).
-
ماتریالیست
واژگان مترادف و متضاد
۱. مادهگرا، مادی، دهری، مادهانگار، پیرو مکتب اصالت ماده ≠ ایدهآلیست ۲. متاله
-
تلخ بهر
لغتنامه دهخدا
تلخ بهر. [ ت َ ب َ ] (ص مرکب ) کنایه از مدبر و بدبخت . (آنندراج ) : شهنشاه شکرریزان دهری اگرچه شوربخت و تلخ بهری .زلالی (از آنندراج ).
-
دورانی
لغتنامه دهخدا
دورانی . [ دَ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به دوران . چرخش .- حرکت دورانی ؛ جنبش چرخشی . حرکت بطور دایره ؛ یعنی دهری و زمانی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
زندیقی
لغتنامه دهخدا
زندیقی . [ زِ ] (حامص ) الحاد. کفر. بیدینی . (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) ملحد. کافر. بیدین : هر کس که آن را از فلک و کواکب داند...معتزلی و زندیقی و دهری شود و جای وی در دوزخ بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 93). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
حضی
لغتنامه دهخدا
حضی . [ ح ُض ْ ضی ی ] (ع اِ) سنگ افتاده در دامن کوه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). و این منسوب است چون سهلی و دُهری . (از اقرب الموارد).
-
خاک بهر
لغتنامه دهخدا
خاک بهر. [ ب َ ] (ص مرکب ) خاک نصیب . صاحب قسمت از خاک . بهره ور از خاک . با نصیب از خاک : چرا چون گنج قارون خاک بهری نه استاد سخنگویان دهری ؟نظامی .