کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دهر
/dahr/
معنی
روزگار بیپایان که اول و آخر ندارد؛ زمان دراز؛ عصر و زمان؛ زمانه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ایام، روزگار، زمانه
۲. دنیا، گیتی
دیکشنری
age
-
جستوجوی دقیق
-
دهر
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایام، روزگار، زمانه ۲. دنیا، گیتی
-
دهر
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - روزگار، زمانه . 2 - عهد، دوره .
-
دهر
لغتنامه دهخدا
دهر. [ دَ ] (ع اِ) روزگار دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). باطن روزگار که بدان ازل و ابد متحد می شوند. (از تعریفات جرجانی ). زمانی که نهایت نداشته باشد. (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 2). زمان بیکران از ازل تا ابد. زمان نامتناهی ...
-
دهر
لغتنامه دهخدا
دهر. [ دَ ] (ع مص ) فرودآمدن مکروهی بر قوم . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
دهر
لغتنامه دهخدا
دهر. [ دَه ْ ] (ع اِ) روزگار. زمان دراز. دَهر. || سال و زمان و عصر. دَهر. || همیشه . || مدت هزار سال . (ناظم الاطباء). رجوع به دهر در همه ٔ این معانی شود.
-
دهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَدهُر و دُهُور] dahr روزگار بیپایان که اول و آخر ندارد؛ زمان دراز؛ عصر و زمان؛ زمانه.
-
واژههای مشابه
-
دَّهْرِ
فرهنگ واژگان قرآن
در اصل به معناي طول مدت عالم از اول پيدايش تا آخر انقراض آن بوده ، و در آيه شريفه "هل اتي علي الانسان حين من الدهر" به همين معنا است ، ولي بعد از آن هر مدت طولاني را هم دهر گفتهاند .
-
ابناء دهر
لغتنامه دهخدا
ابناء دهر. [ اَ ءِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هم زادان . اهل روزگار. مردم روزگار.
-
صروف دهر
لغتنامه دهخدا
صروف دهر. [ ص ُ ف ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حدثان دهر. نوائب دهر. رجوع به صروف و صروف الدهر شود.
-
خط دهر
لغتنامه دهخدا
خط دهر. [ خ َطْ طِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط زمانه . کنایه از روزگار : نتوان در خط دهر خط وفایافتن نتوان بر نقش آب نقش قلم ساختن .خاقانی .
-
حاری دهر
لغتنامه دهخدا
حاری دهر. [ ری ی َ دَ ] (ع ق مرکب ) حِیَرَ دَهر. هرگز. (منتهی الارب ). ابداً. (اقرب الموارد).
-
خیمه ٔ دهر
لغتنامه دهخدا
خیمه ٔ دهر. [ خ َ/ خ ِ م َ / م ِ ی ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
دَهر،دَهره
لهجه و گویش تهرانی
داس علف چینی،داس بلند،دست دهره