کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دهدار
/dehdār/
معنی
دارندۀ ده؛ صاحب ده؛ کدخدا؛ سرکرده یا سرپرست مردم ده؛ کسی که کارهای یک دهستان را اداره کند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دهدار
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص فا.) کدخدا.
-
دهدار
لغتنامه دهخدا
دهدار. [ دِ ] (اِخ ) محمودبن محمود. او راست : خلاصةالترجمان ، که به سال 1013 هَ .ق . تألیف کرده است . و جواهرالاسرار و جامعالفواید. (از الذریعة).
-
دهدار
لغتنامه دهخدا
دهدار. [ دِ ] (نف مرکب ) به معنی دارنده ٔ ده است یعنی سرکرده ٔ اهل مزارع . (آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء) : وزین ایستادن به درگاه شاه وزین خواستن سوی دهدار بار. ناصرخسرو.|| بزرگ باغبانان را گویند؛ دهدار کوچک ، باغبان کوچک را گویند و کنایه از ت...
-
دهدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) dehdār دارندۀ ده؛ صاحب ده؛ کدخدا؛ سرکرده یا سرپرست مردم ده؛ کسی که کارهای یک دهستان را اداره کند.
-
واژههای مشابه
-
فانی دهدار
لغتنامه دهخدا
فانی دهدار. [ ی ِ دِ ] (اِخ ) خواجه محمدبن محمود دهدار. از فضلا و علمای روزگار. رسالات و تصنیفات و شروح متعدده و متکثره دارد. حواشی محققانه نیز بر بعض کتب و خطب نوشته است ، از جمله شرح خطبةالبیان و حاشیه ٔ رشحات وحاشیه ٔ نفحات و شرح گلشن راز از اوست ...
-
جستوجو در متن
-
دهخدا
واژگان مترادف و متضاد
دهبان، دهدار، کدخدا، کدیور
-
غیاث الدین
لغتنامه دهخدا
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) دهدار. رجوع به غیاث الدین محمد دهدار شود.
-
دهداری
لغتنامه دهخدا
دهداری . [ دِ ] (حامص مرکب ) صفت و شغل دهدار. فن نگاهداری زرع و کشت و مالداری در ده . (یادداشت مؤلف ). || شغل دهدار. عمل اداره ٔ دهستان . و رجوع به دهدار شود. || اداره ای که دهدار در رأس آن قرار دارد و به اداره ٔ امور دهستان می پردازد.
-
کدیور
واژگان مترادف و متضاد
۱. دهبان، دهدار، کدخدا ۲. برزگر، رنجبر، زارع ۳. رئیس، ریشسفید
-
کدخدا
واژگان مترادف و متضاد
۱. دهبان، دهخدا، دهدار، کدیور ۲. پیشکار، مباشر ۳. صاحبخانه ۴. شوهر، مرد، همسر ۵. ریشسفید ۶. رئیس، متصدی ≠ کدبانو
-
غیاث الدین
لغتنامه دهخدا
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) محمد دهدار. از امرای عهد سلطان حسین میرزا بایقرا بود. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 189 و مجالس النفائس ص 98 شود.
-
واقف دهلوی
لغتنامه دهخدا
واقف دهلوی . [ ق ِ ف ِ دِ ل َ ] (اِخ ) خواجه محمدنقی فرزند خواجه محمد دهدار دهلوی از شعرای هند در قرن یازدهم است . (فرهنگ سخنوران خیامپور).
-
کدخدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: katakxvatāy] ‹ کدخدای، کتخدا› kadxodā ۱. بزرگ ده و محله؛ دهدار.۲. [قدیمی] صاحب و بزرگ خانه.۳. [قدیمی] شوهر.۴. [قدیمی] مرد زندار.۵. [قدیمی] رئیس قبیله.۶. [قدیمی] پادشاه: ◻︎ که خود چون شد او بر جهان کدخدای / نخستین به کوه اندرون ساخ...