کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهان را خیلی باز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
Deuterostomia
دهاندوّمیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] نام مشترک شماری از شاخههای جانوران که مخرج آنها از اولین منفذ جنینی و دهانشان از دومین منفذ جنینی به وجود میآید
-
mouthwash, mouth-rinse
دهانشویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] محلولی که برای شستوشوی دهان به کار میرود
-
Protostomia
دهاننخستیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] نام تعدادی از شاخههای جانوران که تصور میشود نیای مشترکی دارند و دهان آنها از نخستین منفذ رویانی یا منفذ تَنداله به وجود آمده است
-
vestibule of mouth
دهلیز دهان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] قسمتی از حفرۀ دهان بین مخاط داخلی گونه و قوس دندانی
-
آب دهان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص مر.) دهن لق ، کسی که راز نگه دار نیست .
-
دهان دره
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ رِ)(اِمص .) 1 - گشودن دهان به سبب غلبة خواب یا خماری یا تنبلی . 2 - خمیازه .
-
مهر دهان
فرهنگ فارسی معین
(مُ. دَ) (ص مر.) روزه دار.
-
آب دهان
لغتنامه دهخدا
آب دهان . [ ب ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بزاق . بصاق . خیو. تفو. خدو.- امثال :آب دهان برای چیزی رفتن ؛ خواهان و آرزومند آن بودن .
-
ابن دهان
لغتنامه دهخدا
ابن دهان . [ اِ ن ُ دَهَْ ها ] (اِخ ) ابوزکریا یحیی بن سعیدبن مبارک (569-616 هَ .ق .). ادیب و شاعر موصلی . پدرش سعیدبن مبارک معروف به ابن دهان از بغداد بموصل انتقال کرد و صاحب ترجمه بدانجا بزاد و هم بدانجا درگذشت .
-
ابن دهان
لغتنامه دهخدا
ابن دهان . [ اِ ن ُ دَهَْ ها ] (اِخ ) حسن بن محمدبن علی بن رجاء، ابومحمد. لغوی معتزلی . مردی فقیر و ژنده پوش و ژولیده گونه بوده و در سال 447 هَ .ق . درگذشته است .
-
دهان شیر
لغتنامه دهخدا
دهان شیر. [ دَ ن ِ ] (اِخ ) به نوشته ٔ صاحب تاریخ سیستان نام چاه یا سوراخی که آب همه ٔ رودهای اطراف سیستان چون هیرمند و رخدرود و خاش رود بدان فرو می رفته است و آن از عجایب بوده است . (از تاریخ سیستان ص 16 - 15).
-
دهان آلوده
لغتنامه دهخدا
دهان آلوده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که آلوده به آب دهان کسی باشد. که کسی بدان دهان زده باشد : ملک نقل دهان آلوده می خوردبه امید شکر پالوده می خورد.نظامی .
-
دهان اژدر
لغتنامه دهخدا
دهان اژدر. [ دَ اَ دَ ] (اِ مرکب ) قسمی شمعدانی . (یادداشت مؤلف ). اژدر دهان . رجوع به شمعدانی شود.
-
دهان بین
لغتنامه دهخدا
دهان بین . [ دَ هام ْ ] (نف مرکب ) دهن بین . کنایه از کسی که به حرف این و آن گوش کند. و رجوع به دهن بین شود.
-
دهان بینی
لغتنامه دهخدا
دهان بینی . [ دَ هام ْ ] (حامص مرکب ) عمل دهان بین . دهن بینی . رجوع به دهان بین شود.