کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دهار
/dahār/
معنی
= غار۱: ◻︎ یکایک پراکنده بر دشت و غار / قدی چون درخت و دهان چون دهار (اسدی: ۱۶۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دهار
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (اِ.) 1 - شکاف کوه . 2 - دره .
-
دهار
لغتنامه دهخدا
دهار. [ دَ ] (اِ) غار. (صحاح الفرس ) (فرهنگ جهانگیری ) (لغت فرس اسدی ). غار و شکاف کوه . (از برهان ) (از آنندراج ) : یکایک پراکنده بر دشت و غارزبان چون درخت و دهان چون دهار. اسدی .کهی پردهار و شکسته دره دهارش پر از کان زر یکسره . اسدی .و آوردند در کن...
-
دهار
لغتنامه دهخدا
دهار. [ دَهَْ ها ] (اِخ ) قاضی بدر محمدخان دهار صاحب اداةالفضلا و دستورالاخوان . (یادداشت مؤلف ). نام مؤلف [ دستورالاخوان ] چنانکه خود در مقدمه ٔ کتاب بدان اشاره می کند «قاضی خان بدر محمد دهار» است اما در فهرست ریو لقب وی دهار وال یا دهار یوال ضبط ...
-
دهار
لغتنامه دهخدا
دهار. [ دِ ] (ع مص ) معامله کردن با کسی مدت دهر. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
دهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹داهار› (زمینشناسی) [قدیمی] dahār = غار۱: ◻︎ یکایک پراکنده بر دشت و غار / قدی چون درخت و دهان چون دهار (اسدی: ۱۶۲).
-
جستوجو در متن
-
داها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹داهار› (زمینشناسی) [قدیمی] dāhā ۱. = دهار۲. دره.
-
حصرمیة
لغتنامه دهخدا
حصرمیة. [ ح ِ رِ می ی َ ] (ع اِ) غوره وا. آش غوره . (دهار). گورک وا. (مهذب الاسماء). غوره با. (دهار).
-
دوسوی
لغتنامه دهخدا
دوسوی . [ دُ ] (حامص مرکب ) دوسو. دوطرف : جبینان ؛ دو سوی پیشانی . (دهار). قذألان ؛ دو سوی قفا. (دهار). رجوع به دوسو شود.
-
ذلان
لغتنامه دهخدا
ذلان . [ ذُل ْ لا ] (ع ص ) خوار. ذلیل . موهون . || ج ِ ذلیل . (دهار). و این صورت اخیر را جز در دستور الاخوان دهار جای دیگر نیافتم .
-
دشواربرآی
لغتنامه دهخدا
دشواربرآی . [ دُش ْ ب َ ] (ن مف مرکب ) جایی که برآمدن بر آن دشوار باشد: صعود، عقبة؛ بالای دشواربرآی . (دهار). کؤود؛ عقبه ٔ دشواربرآی . (دهار).
-
دیبا فروش
لغتنامه دهخدا
دیبا فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ دیبا. دباج . (منتهی الارب ) (دهار). دیباجی . (دهار).
-
رفدة
لغتنامه دهخدا
رفدة. [ رَ دَ ] (ع اِ) عطا. (دهار). || قدح بزرگ . (دهار). رجوع به رِفد شود.
-
رفقة
لغتنامه دهخدا
رفقة. [ رَ ق َ ] (ع اِ) کاروان . (دهار). رجوع به رَفقَة یا رِفقَة یا رُفقَة شود. || کاروان . (دهار).
-
ساز جنگ
لغتنامه دهخدا
ساز جنگ . [ زِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سلاح . (دهار) (ترجمان القرآن ). || عُدّت . (دهار). رجوع به ساز شود.