کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دهات
/dohāt/
معنی
= داهی
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آبادی، ده، رستاق، روستا، قریه، قصبه
دیکشنری
country, land
-
جستوجوی دقیق
-
دهات
واژگان مترادف و متضاد
آبادی، ده، رستاق، روستا، قریه، قصبه
-
دهات
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ ع . ] (ص .) جِ داهی ؛ زیرکان ، هوشمندان .
-
دهات
لغتنامه دهخدا
دهات . [ دِ ] (اِ) جمعی است در تداول عامه ده را به همان گونه که باغات جمع است باغ را. (یادداشت مؤلف ). ده و دهها و قریه هاو روستاها. (ناظم الاطباء). دهها با حومه و حوالی .
-
دهات
لغتنامه دهخدا
دهات . [ دُ ] (ع اِ) دهاة. ج ِداهی و داهیة. زیرکان و هوشمندان . (از یادداشت مؤلف ). مردمان زیرک و کاردان و تیزفهم . (ناظم الاطباء). به معنی زیرکان و این جمع داهی است . (از غیاث ) (آنندراج ) : یکی از ابنای دهر و دهات عصر با خودعهدی کرد که گرد عالم بگ...
-
دهات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دهاة، جمعِ داهی] [قدیمی] dohāt = داهی
-
دهات
دیکشنری فارسی به عربی
بلاد
-
واژههای مشابه
-
در و دهات
لهجه و گویش تهرانی
روستا
-
در و دهات
فرهنگ گنجواژه
دهات.
-
واژههای همآوا
-
دهاة
لغتنامه دهخدا
دهاة. [ دُ ] (ع اِ) ج ِ داهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ دهی . (ناظم الاطباء). رجوع به داهی و دهی شود.- دهاةالرجال ؛ خردمندان . زیرکان مردان : و سالار بوژگان بوالقاسم مردی از کفاة و دهاةالرجال زده و کوفته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 564). مر...
-
دهاة
لغتنامه دهخدا
دهاة. [ دُ ] (ع مص ) داهی شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
دِه و قَریه و قَصَبه
فرهنگ گنجواژه
دهات.
-
ده و قریه
فرهنگ گنجواژه
دهات.