کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنیادوست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دنیادوست
لغتنامه دهخدا
دنیادوست . [ دُن ْ ] (ص مرکب ) آنکه دنیا را دوست دارد. کسی که طالب زرق و برق دنیوی است . دنیاپرست . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دنیاپرست شود.
-
جستوجو در متن
-
دنیادوستی
لغتنامه دهخدا
دنیادوستی . [ دُن ْ ] (حامص مرکب ) عمل دنیادوست . دنیاپرستی . رجوع به دنیادوست شود.
-
دنیاپرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] donyāparast دنیادوست؛ کسی که دنیا و مال دنیا را بسیار دوست دارد.
-
دنیادار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] donyādār دنیادوست؛ مالدوست؛ کسی که به مال و ثروت علاقۀ بسیار دارد.
-
دنیادار
لغتنامه دهخدا
دنیادار. [ دُن ْ ] (نف مرکب ) دنیادارنده . دنیاپرست . دنیاطلب . (یادداشت مؤلف ). دنیادارنده . دنیاپرست . دنیاطلب . (یادداشت مؤلف ). دنیادوست و لهو و لعب دوست . (ناظم الاطباء) : ای یتیمان غمخوار بگریید و ای پادشاهان دنیادار بدین مملکت غره مشوید. (قص...
-
گیتی پژوه
لغتنامه دهخدا
گیتی پژوه . [ پ ِ / پ َ ] (نف مرکب ) مرکب از: گیتی + پژوه ، پسوند فاعلی . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). دنیاطلب و طالب دنیا باشد چه گیتی به معنی دنیا و پژوه ، طالب و خواهان و جویان باشد. (آنندراج ) (برهان قاطع) (بهار عجم ) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 314). دنیا...
-
دنیا
لغتنامه دهخدا
دنیا. [ دُن ْ ] (ع ص ) تأنیث ادنی ، به معنی نزدیکتر. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). نزدیکتر. (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). مقابل قُصْوی ̍. (یادداشت مؤلف ). السماء الدنیا؛ این آسمان به سبب نزدیکی آن از ساکنان زمین ، و همچنین است سماء الدنیا به اضا...
-
غلام
لغتنامه دهخدا
غلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل نسخه ٔکتابخانه ٔ لغت نامه ). پسر از هنگام ولادت تا آمد جوانی . (از منتهی الارب ). کودک که خطش دمیده باشد و بعضی گویند از زمان ولادت تا ح...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ناگری . شیخ ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر از رجال دولت هندوستان و علمای آنجا در عهد اکبرشاه بابری (957 - 1011 هَ . ق .). اجداد او از مردم یمن (و شاید از ابناء) بودند. شیخ خضر جدّ وی به هندوستان آمده شیخ مبارک در ...