کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنگ و دلو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رفیق دنگ
لهجه و گویش تهرانی
دوست صمیمی
-
دِنگ دوش
لهجه و گویش بختیاری
deng-duš نام نوعى بازى.
-
دنگ کسی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(دَ گِ کَ. گِ رِ تَ) (مص ل .) (عا.) هوسِ بی موقع برای انجام کاری کردن .
-
دنگ رزازی، آبدنگ، پادنگ
لهجه و گویش تهرانی
وسیله برنج کوبی
-
هاون رزاز،دنگ رزاز
لهجه و گویش تهرانی
وسیله برنجکوبی
-
جستوجو در متن
-
دلو
لغتنامه دهخدا
دلو. [ دَ ] (ترکی ، ص ) دلی . دیوانه . دنگ : ایر و گلو ایر و گلو کرد مرا دنگ و دلوهر که از این هردو برست اوست اخی اوست کلو.مولوی .
-
گلو
لغتنامه دهخدا
گلو. [ گ ِ /گ ُ ] (اِ) کنایه از خوردن و شهوت طعام : مکن ز بهر گلو خویشتن هلاک و مروبه صورت بشری ور به سیرت مگسی . ناصرخسرو.ایر و گلو، ایر و گلو کرد مرا دنگ و دلوهرکه از این هر دو برست اوست اخی اوست کلو. مولوی .کآن گدایی که بجد می کرد اوبهر یزدان بود ...
-
کلو
لغتنامه دهخدا
کلو. [ ک ُ ] (اِ) کلانتر بازار و ریش سفید و رئیس محله را گویند. (برهان ). کلانتر و رئیس محله و بازار را گویند. در خراسانی و اصفهانی ، کَلو. رئیس محله . کلانتر. (فرهنگ فارسی معین ). شایدمخفف و شکسته ٔ کلان و کلانتر. رئیس بازار. رئیس ده . کدخدا. داروغه...
-
اخی
لغتنامه دهخدا
اخی . [ اَ ] (ع اسم + ضمیر) برادر من . || (اِ مرکب ) نامی که فتیان هم طریقتان خود را بدان مخاطب می داشتند : اطلس چی دعوی چی رهن چی ترک شد سرمست در لاغ ای اخی .مولوی .چشم چون نرگس فروبندی که چی هین عصایم کش که کورم ای اخی . مولوی .گر تو خواهی باقی این...
-
چوب
لغتنامه دهخدا
چوب . (اِ) ماده پوشیده از پوست ، تشکیل دهنده ٔ درخت اعم از ساقه و ریشه و شاخه ٔ آن . ماده ای سخت که ریشه وساقه و تنه و شاخه ٔ درخت را تشکیل میدهد. (از ناظم الاطباء). ماده ای سخت که ریشه و ساقه و تنه و شاخه ٔ درخت را تشکیل میدهد و آن را برای سوزاندن و...