کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنده ات نرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دنده پهن/()دنده پهن کردن
لهجه و گویش تهرانی
مقاوم، بیخیال /پوست کلفت شدن
-
یک دنده
لغتنامه دهخدا
یک دنده . [ ی َ/ ی ِ دَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) سخت پایدار در عقیده ٔ خویش . لجوج . عنود. یک پهلو. که از رای خود بازنمی آید. ستیهنده . ستیزنده . مستبد به رأی . لجباز. خودرای . (یادداشت مؤلف ). || (ق مرکب ) به یک حال . بی تغییر وضع. آرام . یک نواخت : تا...
-
lug
دنده 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] هریک از آجهای پهنی که در عرض رویه قرار دارند و توان کشانش تایر را افزایش میدهند
-
rib 4
دنده 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بخشی از لاشه که شامل دندهها و ماهیچههای میان آنهاست
-
relugging, band lugging
دندهگذاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] روشی برای روکشکاری تایرهای راهسازی که در آن دندههای آماده را با دست بر روی سطح سابخوردۀ تایر نصب میکنند و سپس میپزند
-
rib 2, wing rib
بالدنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] عضو فرعی سازۀ بال و سطوح دُم در انواع هواگَرد که در راستای وتر قرار دارد و شکل ظاهری بال و سطوح دُم را حفظ میکند
-
یک دنده
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ دِ) (ص مر.) لجوج ، خود - رأی .
-
دنده نهادن
لغتنامه دهخدا
دنده نهادن . [ دَ دَ / دِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از قبول کردن و رغبت کردن است عموماً و قبول معاشرت را گویند خصوصاً.
-
یک دنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] yekdande لجوج؛ سرسخت؛ خودرٲی؛ یکپهلو.
-
دنده(ماشین)
دیکشنری فارسی به عربی
اضرب
-
دنده چرخ
دیکشنری فارسی به عربی
ترس
-
چرخ دنده
دیکشنری فارسی به عربی
ترس
-
دنده ها
دیکشنری فارسی به عربی
شريحة
-
جعبه دنده
دیکشنری فارسی به عربی
صندوق التروس
-
یک دنده
دیکشنری فارسی به عربی
صارم