کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دندان کاو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دندان افشاردن
لغتنامه دهخدا
دندان افشاردن . [ دَ اَ دَ ] (مص مرکب ) دندان فشردن . مقاومت و پافشاری کردن : مادرش زره بر وی راست می کرد...و می گفت دندان افشار با این فاسقان تا بهشت یابی چنانکه گفتی به پالوده خوردن فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 178). رجوع به دندان فشردن و دندان فکن...
-
دندان افشاندن
لغتنامه دهخدا
دندان افشاندن . [ دَ اَ دَ ] (مص مرکب ) دندان فشاندن . دندان افکندن . دندان ریختن : تا زبان شکل است شمشیرش همه شیران رزم بس که دندانها ز بیم آن زبان افشانده اند.خاقانی .
-
دندان افکندن
لغتنامه دهخدا
دندان افکندن . [ دَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دندان فکندن : اسداس ؛ دندان افکندن شتر به هشت سالگی . (منتهی الارب ). رجوع به دندان شکستن شود.
-
دندان داشتن
لغتنامه دهخدا
دندان داشتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) دارای دندان بودن . || کنایه از چشم داشت و توقع داشتن باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء).- دندان بر چیزی داشتن ؛ چشم داشتن و توقع کردن . در کاری بسیار بجد شدن و اقدام نمودن . (آنندراج ).- || کنایه است از بغض داشتن و کین...
-
دندان ریختن
لغتنامه دهخدا
دندان ریختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) افتادن دندانهای کسی . ساقط شدن دندان . (یادداشت مؤلف ). سل . (منتهی الارب ) : نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت هر طفل نی سوار کند تازیانه اش . ؟- دندانهای کسی (حیوانی ) ریختن ؛ کنایه است از دچار ضعف و ناتوانی ش...
-
دندان زدن
لغتنامه دهخدا
دندان زدن . [ دَ زَ دَ] (مص مرکب ) با دندان گاز زدن چیزی را. به دندان گاز گرفتن . فروبردن دندان در چیزی . (یادداشت مؤلف ). || کنایه از گزیدن . (آنندراج ) : گر تو ای شاه مرا در دهن شیر کنی تا مرا گاه طپانچه زند و گه دندان . فرخی (از آنندراج ).امتحان ...
-
دندان ساییدن
لغتنامه دهخدا
دندان ساییدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دندان سودن . دندان غرچه کردن . احتدام . تحدم . دندان غرچه رفتن . (یادداشت مؤلف ).- دندان به هم (بر هم ) ساییدن ؛ کنایه است از ابراز خشم و غضب کردن . (یادداشت مؤلف ): حرق ؛ دندان از خشم بر هم ساییدن . (ترجمان القر...
-
دندان سودن
لغتنامه دهخدا
دندان سودن .[ دَ دَ ] (مص مرکب ) دندان ساییدن . دندان غرچه کردن .(یادداشت مؤلف ). اراقیت دندان بر او سود. (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ). رجوع به دندان ساییدن شود.
-
دندان شکستن
لغتنامه دهخدا
دندان شکستن . [ دَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) دندان افکندن . خرد کردن دندان . سَن ّ. (تاج المصادر بیهقی ) : گر به سنگ ستمم عشق تو دندان شکنددل ز لبهای تو دندان طمع برنکند. کمال خنجندی .- دندان کسی راشکستن ؛ خرد کردن دندان وی : ترسم که برآرد آشکاراآن د...
-
دندان فشردن
لغتنامه دهخدا
دندان فشردن .[ دَ ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دندان افشردن . دندان افشاردن . دندان بر دندان فشار دادن . (یادداشت مؤلف ).- دندان به هم فشردن ؛ در حالت خشم و نفرت فشار دادن دندانهای زیرین و زبرین بر هم : از بس فشرده ام به هم از جور روزگاردندان من چو بخیه...
-
دندان فکندن
لغتنامه دهخدا
دندان فکندن . [ دَ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دندان ریختن : چو تیغ او شکند شیر شرزه را چنگال چو تیر او فکند پیل مست را دندان . امیرمعزی (از آنندراج ). || فروریختن دندان (از ترس ) : ماهی چرخ بفکند دندان از نهنگ زبانور تیغش .خاقانی .
-
دندان کردن
لغتنامه دهخدا
دندان کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اعراض کردن باشد. (برهان )(انجمن آرا) (از آنندراج ). رو برتافتن . (آنندراج ).- دندان بر چیزی کردن ؛ کنایه از طمع و توقع و خواهش آن داشتن است . (از آنندراج ). || کنایه از مضایقه نمودن باشد. (برهان ) (از آ...
-
دندان کشیدن
لغتنامه دهخدا
دندان کشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کردن دندان . برآوردن دندان . (یادداشت مؤلف ). دندان گرفتن . برکندن دندان و دوا کردن او را. (آنندراج ) : زمانه بهر چه دندان کشد ز کام صدف اگر نه با دهنت لاف زد ز بدگهری . مخلص کاشی (از آنندراج ).شد ک...
-
دندان کندن
لغتنامه دهخدا
دندان کندن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از ریشه بیرون آوردن دندان . (ناظم الاطباء). کندن دندان . بیرون کشیدن دندان . قلع دندان : در دهان دار تابود خندان چون گرانی کند بکن دندان . ؟ (از امثال و حکم دهخدا). || کنایه از قطع طمع کردن باشد. (از ناظم الاطباء...
-
دندان گذاشتن
لغتنامه دهخدا
دندان گذاشتن . [ دَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) قرار دادن دندانهای مصنوعی در دهان . || کنایه از ترک کردن . (حاشیه ٔ وحید بر لیلی و مجنون ). صرف نظر کردن : زآرزوی داشته دندان گذاشت کز دو جهان هیچ به دندان نداشت .نظامی .