کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دندان پزشکی زیبایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دندان کشیدن
لغتنامه دهخدا
دندان کشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کردن دندان . برآوردن دندان . (یادداشت مؤلف ). دندان گرفتن . برکندن دندان و دوا کردن او را. (آنندراج ) : زمانه بهر چه دندان کشد ز کام صدف اگر نه با دهنت لاف زد ز بدگهری . مخلص کاشی (از آنندراج ).شد ک...
-
دندان کندن
لغتنامه دهخدا
دندان کندن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از ریشه بیرون آوردن دندان . (ناظم الاطباء). کندن دندان . بیرون کشیدن دندان . قلع دندان : در دهان دار تابود خندان چون گرانی کند بکن دندان . ؟ (از امثال و حکم دهخدا). || کنایه از قطع طمع کردن باشد. (از ناظم الاطباء...
-
دندان گذاشتن
لغتنامه دهخدا
دندان گذاشتن . [ دَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) قرار دادن دندانهای مصنوعی در دهان . || کنایه از ترک کردن . (حاشیه ٔ وحید بر لیلی و مجنون ). صرف نظر کردن : زآرزوی داشته دندان گذاشت کز دو جهان هیچ به دندان نداشت .نظامی .
-
دندان گرفتن
لغتنامه دهخدا
دندان گرفتن . [ دَ گ ِرِ ت َ ] (مص مرکب ) دندان کشیدن . برکندن دندان و دورکردن او را. (آنندراج ). رجوع به دندان کشیدن شود.- دندان گرفتن از کسی ؛ کشیدن دندان وی . ریختن دندان او. (از یادداشت مؤلف ). محروم کردن کسی از دندان : از آن ، دندان ز پیران گر...
-
دندان نمودن
لغتنامه دهخدا
دندان نمودن . [ دَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دندان سپید کردن . تهدید نمودن . خشم نشان دادن . سیاست نمودن . (یادداشت مؤلف ). تخویف و تهدید کردن . (آنندراج ). کنایه است از ترسانیدن . (آنندراج ) (از برهان ). قدرت و مهابت نشان دادن : در این دیار ب...
-
دندان نهادن
لغتنامه دهخدا
دندان نهادن . [ دَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) گذاشتن دندان مصنوعی در دهان . || کنایه است از قبول کردن . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ). || رغبت نمودن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || طمع به چیزی بستن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ). |...
-
دندان آپریز
لغتنامه دهخدا
دندان آپریز. [ دَ ] (اِ مرکب )خلال . چوچو. (یادداشت مؤلف ). دندان اپریز. دندان اپریش . دندان پریز. دندان پریش . دندان افریز. دندان افریش . دندان فریز. دندان فریش . دندان کاو. خلال ، و آن چوبی باشدکه میان دندانها را بدان پاک کنند. (ناظم الاطباء) (آنن...
-
دندان آپریش
لغتنامه دهخدا
دندان آپریش . [ دَ ] (اِ مرکب ) دندان آپریز. (آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به دندان آپریز شود.
-
دندان آفریز
لغتنامه دهخدا
دندان آفریز. [ دَ ] (اِ مرکب ) دندان آپریز. (آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به دندان آپریز شود.
-
دندان اپریز
لغتنامه دهخدا
دندان اپریز. [ دَ اَ ] (اِ مرکب ) دندان آپریز. خلال دندان .
-
دندان اپریش
لغتنامه دهخدا
دندان اپریش . [ دَ اَ ] (اِ مرکب ) نام خلال است . (فرهنگ جهانگیری ). دندان اپریز. (ازناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به دندان آپریز شود.
-
دندان افریز
لغتنامه دهخدا
دندان افریز. [دَ اَ ] (اِ مرکب ) خلال . (دهار). دندان آپریز. (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). رجوع به دندان آپریز شود.
-
دندان افریش
لغتنامه دهخدا
دندان افریش . [ دَ اَ ] (اِ مرکب ) به معنی دندان اپریش که خلال باشد. (برهان ). رجوع به دندان آپریز شود.
-
دندان بریج
لغتنامه دهخدا
دندان بریج . [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) آواز دندان که در خواب یا در بیداری از روی غضب بهم سایند. (لغت محلی شوشتر). دندان غرچه . رجوع به دندان غرچه شود.
-
دندان بها
لغتنامه دهخدا
دندان بها. [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) کنایه ازدندان مزد است . (انجمن آرا). رجوع به دندان مزد شود.