کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دندانه دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دندانه دار
/dandānedār/
معنی
آنچه دارای دندانه باشد، مانند اره.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
jaggy, ragged, saw-toothed, serrate, toothed
-
جستوجوی دقیق
-
دندانه دار
لغتنامه دهخدا
دندانه دار. [ دَ دا ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) دندانه دارنده . مضرس . هر چیز که دارای دندانه ها باشد. (ناظم الاطباء). ذوالتضاریس . (یادداشت مؤلف ) : چون کنار شمع بینی ساق من دندانه دارساق من خایید گویی بند دندان خای من . خاقانی .خنجر او ساخته دندان نثار...
-
دندانه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dandānedār آنچه دارای دندانه باشد، مانند اره.
-
دندانه دار
دیکشنری فارسی به عربی
متعرج
-
واژههای مشابه
-
دندانه دندانه
لغتنامه دهخدا
دندانه دندانه . [ دَ دا ن َ / ن ِ دَ دان َ / ن ِ ] (ص مرکب ) مضرس . دارای برجستگیها و بریدگیهای برکناره مانند چرخ ساعت و جز آن : تضریس ؛ دندانه دندانه کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دندانه شود.
-
دندانه دندانه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
فرض
-
یک دندانه
لغتنامه دهخدا
یک دندانه . [ ی َ / ی ِ دَ دا ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) یکسان . (غیاث ) (آنندراج ). برابر. (آنندراج ).
-
cusp 2
دندانه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] هریک از برآمدگیهای گِرد یا نوکتیز تاج دندان که در سطح جونده یا در نزدیکی آن قرار دارند
-
sprocket
دندانه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] هریک از خارهای روی غلتک پیشبرندۀ فیلم در دوربین یا دستگاههای نمایش و تدوین که در سوراخهای کنار فیلم گیر میکند تا حرکت فیلم در داخل این دستگاهها را میسر سازد
-
dentate, toothed, notched
دندانهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] 1. در مفهوم عام، ویژگی برگی که حاشیۀ آن دندانهدندانه باشد 2. در مفهوم خاص، ویژگی برگی که حاشیۀ آن دندانههای تیز و بیرونزده داشته باشد
-
دندانه گذاری
دیکشنری فارسی به عربی
تثليم , طلب رسمي
-
بدون دندانه
دیکشنری فارسی به عربی
بلا اسنان
-
دندانه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
طعجة
-
sprocket roller, sprocket wheel
چرخ دندانهدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] چرخ یا غلتکی مجهز به دندانه که سوراخهای حاشیۀ فیلم، در جهت حرکت فیلم، در سازوکارهای مختلف ضبط و نمایش، در دندانههای آن گیر میکند
-
spring-tine harrow, spring-tooth harrow
چنگۀ دندانهفنری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] چنگهای با چند ردیف دندانه یا میلههای فنری که بر روی یک محور سوارند و برای تنظیم عمق قابلیت چرخش دارند