کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دندانهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
dentate, toothed, notched
دندانهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] 1. در مفهوم عام، ویژگی برگی که حاشیۀ آن دندانهدندانه باشد 2. در مفهوم خاص، ویژگی برگی که حاشیۀ آن دندانههای تیز و بیرونزده داشته باشد
-
واژههای مشابه
-
دندانه
واژگان مترادف و متضاد
دنده، کنگره
-
دندانه
فرهنگ فارسی معین
(دَ نِ) (اِ.) هر چیز شبیه به دندان .
-
دندانه
لغتنامه دهخدا
دندانه . [ دَ دا ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیلان بخش گیلان شهرستان شاه آباد با 150 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ گیلان . راه آن اتومبیل رو است . ساکنان از طایفه ٔ کلهرند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دندانه
لغتنامه دهخدا
دندانه . [ دَ دا ن َ / ن ِ ] (اِ) (از: دندان + َه تخصیص نوع از جنس ) هر یک از برآمدگی و برجستگی های دندان مانند چیزی مضرس چون اره و شانه و کلید. تضریس . برجستگی هر چیز شبیه به دندان . (یادداشت مؤلف ). هر چیز شبیه دندان ، چون شاخه های شانه و برآمدگیه...
-
دندانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dandāne ۱. هرچیز شبیه دندان، مثل دندانۀ اره.۲. کنگرۀ سر دیوار.
-
دندانه
دیکشنری فارسی به عربی
تثليم , ترس , سن , طعجة , فرض , نتوء , وتد
-
دندانه دندانه
لغتنامه دهخدا
دندانه دندانه . [ دَ دا ن َ / ن ِ دَ دان َ / ن ِ ] (ص مرکب ) مضرس . دارای برجستگیها و بریدگیهای برکناره مانند چرخ ساعت و جز آن : تضریس ؛ دندانه دندانه کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دندانه شود.
-
دندانه دندانه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
فرض
-
rack rail
ریل دندانهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ریل دندانهداری که بین دو ریل اصلی خطوط مناطق کوهستانی قرار میگیرد و لوکوموتیوهایی که چرخدندههای شانهای دارند، برای افزایش کشش در فراز و مهار سرعت در شیب از آن استفاده میکنند
-
tridentate/ tridentated, three-pronged
سهدندانهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخشی در گیاهان با سه دندانه یا سه قسمت دندانهمانند
-
sprocket drive
رانش دندانهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نوعی حرکت فیلم به جلو یا عقب در دستگاههای مختلف دوربین و نمایش و تدوین، بهوسیلۀ چرخ دندانهدار
-
cog railroad
راهآهن دندانهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] راهآهنی شامل دو ریل حرکتی و یک ریل دندانهای
-
denticulate, finely dented
ریزدندانهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی برگی که حاشیۀ آن دندانههای بسیار ریز و برجسته داشته باشد