کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنب غزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دنب غزه
/dombqaze/
معنی
= دنبالچه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دنب غزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] dombqaze = دنبالچه
-
واژههای مشابه
-
کلته دنب
لغتنامه دهخدا
کلته دنب . [ ک َ ت َ / ت ِ دُمْب ْ] (ص مرکب ) ابتر. (فرهنگ فارسی معین ). کلته دم . کوتاه دم . قصیرالذنب . و رجوع به کلته و کلته دم شود. || افعی دم کوتاه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): و مخرج ثفل او به دنبال نزدیک باشد و دنبال او دراز نباشد و این را مار...
-
دنب بره
لغتنامه دهخدا
دنب بره . [ دُم ْ ب ِ ب َ رَ / رِ / ب َرْ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) دنبره . طنبور. (یادداشت مؤلف ). طنبور معرب از دنب بره ٔ فارسی است . (از المعرب جوالیقی ص 225). رجوع به طنبور و دنبره شود.
-
دنب خروس
لغتنامه دهخدا
دنب خروس . [ دُم ْ ب ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دم خروس . || کنایه از جماعتی که بی خبر و ناگاه درآیند و بر سرپرخاش باشند مانند برآمدن خروسان به سوی ماکیان با دم افشانده که خودبخود نیز جنگ کنند و به یکدیگر حمله آورند. (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ ...
-
دنب موش
لغتنامه دهخدا
دنب موش . [ دُم ْ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی سوهان . (یادداشت مؤلف ).
-
دنب روباهی
لغتنامه دهخدا
دنب روباهی . [ دُم ْ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سلمی تره . (یادداشت مؤلف ). رجوع به سلمی تره شود.
-
شش دنب
لغتنامه دهخدا
شش دنب . [ ش َ / ش ِ دُمْب ْ ] (اِ مرکب ) گیاهی است مایل به زردی و بیخش مایل به سرخی ، بیمزه که کمی تندی دارد. (یادداشت مؤلف ). گیاهی است که به زردی زند و ریشه اش به سرخی گراید. و بهترین نوع آن در دیرالغربا یافت شود. (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). ...
-
پیچیده دنب
لغتنامه دهخدا
پیچیده دنب . [ دَ / دِ دُمْب ْ ] (ص مرکب ) دارای دم تاب خورده : اعقد؛ گرگ و سگ پیچیده دنب . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
دنبغزه
لغتنامه دهخدا
دنبغزه . [ دُمْب ْ غ َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) دم غازه . عسیب و استخوان دم جانوران چرنده و پرنده . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از لغت فرس اسدی ) (از آنندراج ). فقره ٔ زبرین از فقار ظَهْر در حیوان و انسان . (یادداشت مؤلف ). دمغزه . (ناظم الاطباء). رجوع ...
-
جستوجو در متن
-
عصعص
لغتنامه دهخدا
عصعص . [ ع ُ ع ُ ] (ع اِ) گوشت باطن الیه ٔ گوسپند یا بن دم و استخوان دمغزه . (منتهی الارب ). استخوان مابین هر دو سرین قریب از مقعد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). عَجب و استخوان دم . (از اقرب الموارد). مهره هاست که نشستن مردم بر آن باشد... و عدد آن سه اس...