کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دنبر
لغتنامه دهخدا
دنبر. [ دَم ْ ب َ ] (اِخ ) نام شهری است به هندوستان . (از برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء). رشیدی گوید که این لفظ، ونبر است به کسر واو، و دال تصحیف است . (از آنندراج ). ظاهراً صورتی از دنپر است و آن خود مخفف دنپور باشد. (یادداشت مؤلف ...
-
دنبر
لغتنامه دهخدا
دنبر. [ دَم ْ ب َ ] (ص ) دَمَر یا وارونه . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). رجوع به دمر شود.
-
جستوجو در متن
-
مرغ
لغتنامه دهخدا
مرغ . [ م َ ] (اِخ ) نام شهری از هندوستان . نام این شهر در آثار منظوم فارسی غالباً با کشمیر و مای و کابل و دنبر (دنپر = دنپور) آمده است و بدین ترتیب باید از شهرهای غربی شبه قاره ٔ هند باشد : توئی پهلوان جهان کدخدای بفرمان تو دنبر و مرغ و مای . فردوسی...
-
دنبری
لغتنامه دهخدا
دنبری . [ دَم ْ ب َ ] (ص نسبی ) در اصطلاح عامیانه به معنی دمری که دمرو و وارونه است . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). و رجوع به دمری و دمرو و دنبر شود.
-
دنپور
لغتنامه دهخدا
دنپور.[ دَم ْ ] (اِخ ) شهری است برابر لمغان بر کرانه ٔ رودنهاده [ از هندوستان ] و اندر وی جای بازرگانان است از همه ٔ خراسان و اندر وی بتخانه هاست و اندر او بازرگانان مسلمانند مقیم و آبادان است و بانعمت . (حدود العالم ). ظاهراً همان است که در شاهنامه ...
-
مای
لغتنامه دهخدا
مای . (اِخ ) جایگاه جادوان باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 524). نام شهری بوده در هندوستان که موضع ساحران و جادوان بوده همچو بابل . (برهان ).شهری است در هند و ظاهراً همین «مؤو» است . (فرهنگ رشیدی ). جای جادوان باشد چون بابل . (صحاح الفرس ). نام شهری ب...
-
مرغ
لغتنامه دهخدا
مرغ . [ م َ ] (اِخ ) ظاهراًمرو باشد یعنی شهر معروف خراسان و این جز مرغی است که فردوسی با دنبر و مای می آورد که ظاهراً در هندوستان است . دلیل دیگری که مرغ همان مرو است اینکه مرغاب نام رودی است که از پهلوی مرو می گذرد و آن را «مرو رود» هم می گویند. پس ...
-
مای
لغتنامه دهخدا
مای . (اِخ ) نام یکی از رایان و برزگان هند. (برهان ). نام یکی از رایان هند. (ناظم الاطباء). پادشاهی در هندوستان . (از فهرست ولف ). نام پادشاه سندلی به هند برادر جمهور و پدر طلحند و عم گو (در شاهنامه ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یکی بد برادر مر ای...
-
کلچ
لغتنامه دهخدا
کلچ . [ ک ُ ] (اِ) شکن زلف و کاکل . (جهانگیری ). چین . شکن . ماز. نورد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلج [ ک ُ ] شود.- کلچ درکلچ ؛ چین درچین . و رجوع به کلج در کلج ذیل ترکیبات کلج شود. || نوعی از پوشش هم هست ،آن را از پشم بافند و از جانب ک...
-
پاکرای
لغتنامه دهخدا
پاکرای . (ص مرکب ) که اندیشه ٔ پاک دارد. پاکیزه رای . صاحب رأی پاک . دانا. مقابل ناپاک رای : جهاندار گفتا بنام خدای بدین نام دین آور پاکرای . دقیقی .کنون هر که دارید پاکیزه رای ز قنّوج و ز دنبر و مرغ و مای ستاره شناسان کابلستان همه پاکرایان زابلستان...
-
پاکیزه رای
لغتنامه دهخدا
پاکیزه رای . [ زَ / زِ ](ص مرکب ) پاکرای . که اندیشه ٔ پاک دارد : چنین داد پاسخ بدو رهنمای که ای شاه پیروز پاکیزه رای . فردوسی .چو بشنید زرمهر پاکیزه رای سبک بند را برگرفتش ز پای . فردوسی .چو بی رنج باشی و پاکیزه رای ازو بهره یابی به هر دو سرای . فرد...
-
طلحند
لغتنامه دهخدا
طلحند. [ طَ ح َ ] (اِخ ) پسر مای شاهزاده ٔ هندی . پدر وی مای برادر جمهور پادشاه هندوان بوده که بگفته ٔفردوسی از کشمیر تا مرز چین حکم او را گردن نهاده داشتند و به سندل نشستگاه داشت . مای پیش از رسیدن به سلطنت در دنبر مقر حکمرانی داشت و پس از جمهور جان...
-
پای
لغتنامه دهخدا
پای . (اِ) پا باشد و بعربی رِجل خوانند. (برهان ). قدم : زکین تند گشت و برآمد ز جای ببالای جنگی درآورد پای . فردوسی .وز آن پس چنین گفت با رهنمای که اورا هم اکنون ز تن دست و پای ببرید تا او بخون کیان چو بیدست باشد نبندد میان . فردوسی .وزان چرم کآهنگران...