کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دم گیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دم گیر
لغتنامه دهخدا
دم گیر. [ دَ ] (نف مرکب ) خفه کننده و خاموش کننده و نفس گیر. (ناظم الاطباء). سنگین و گرم چنانکه نفس فروگیرد: گرمای دم گیر. خبه کننده . گیرنده ٔنفس . دمه گیر. دَوْمَهْکَر. (معرب است ). که خفقان آرد. که سهولت تنفس را مانع باشد. با هوای خفه . (یادداشت م...
-
واژههای مشابه
-
دَمُ
فرهنگ واژگان قرآن
خون
-
دَم
لهجه و گویش تهرانی
گرما، گرم، لحظه، کنار، لبه چاقو.
-
دَم
لهجه و گویش تهرانی
نزدیک
-
دُم
لهجه و گویش تهرانی
دم، دنب، دنباله .
-
دُم
لهجه و گویش بختیاری
dom 1. دُم؛ 2. قهر dom kerda>:قهر کردهاست> .
-
دم دم
لغتنامه دهخدا
دم دم . [ دَ دَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دمادم . دمبدم . به هر دم زدنی . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به دمادم و دمبدم شود.
-
دم دم
لغتنامه دهخدا
دم دم . [ دُ دُ ] (اِ صوت ) آوای طبل و کوس و غیره . (یادداشت مؤلف ) : ظاهر از نغمه ٔ قمری همه کوکو شنوی حاصل از نوبت سلطان همه دم دم بینی .جمال الدین عبدالرزاق .
-
دم دم
لغتنامه دهخدا
دم دم . [ دُ دُ ] (اِ) گلوله ٔ دم دم ، چاتْلَمه . نوعی گلوله . (یادداشت مؤلف ).
-
قلعه دم دم
لغتنامه دهخدا
قلعه دم دم . [ ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) این قلعه در صومای روی تخته سنگی بنا شده است . (جغرافیای غرب ایران ص 130).
-
دَم باریک، دَم پهن
لهجه و گویش تهرانی
دونوع انبر دست
-
دم به دم
لهجه و گویش تهرانی
هرلحظه
-
دَم تا دُم
لهجه و گویش تهرانی
همگی
-
دم دست، دم دستی
لهجه و گویش تهرانی
وسیله کاربرد روزانه ،در دسترس،مهیا