کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دم به آب زنک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرفته دم
لغتنامه دهخدا
گرفته دم . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ دَ ] (ص مرکب ) نفس تنگ . تنگ نفس . بستن دم در موقع حرکت و دویدن .
-
گرگ دم
لغتنامه دهخدا
گرگ دم . [ گ ُ دُ ] (اِ مرکب ) عمودالصبح . ذنب السرحان . دم گرگی . صبح کاذب .
-
tailcone
مخروط دُم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] پوشش آئرودینامیکی مخروطیشکل که بر روی انتهای بدنۀ هواگَرد و بهویژه سامانۀ خروجی موتور جت نصب میشود
-
tail logo
نشان دُم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نشانی بر روی دُم هواپیما که نمایانگر شرکت بهکارگیرندۀ آن است
-
Puppis, Pup, Stern
کشتیدُم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] صورت فلکی بارز نیمکرۀ جنوبی آسمان که بخشی از صورت کهنکشتی یا سفینه است
-
magnetotail
مغناطیسدُم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] بخشی از مغناسپهر زمین، در طرف پشتبهخورشید یا ناحیۀ شب با طول متغیری حدود صدها برابر شعاع زمین متـ . دنبالۀ زمینمغناطیسی geomagnetic tail
-
سپیده دم
لغتنامه دهخدا
سپیده دم . [ س َ / س ِ دَ / دِ دَ ] (اِ مرکب ) سحرگاه و دم صبح صادق . (برهان ). گاه طلوع صبح صادق و دمیدن سپیده . (آنندراج ). صبح صادق . (غیاث ). سحر. (شرفنامه ). فلق . مُغْرَب . (منتهی الارب ) : دلخسته و مجروحم و پی خسته و گمراه گریان بسپیده دم و نا...
-
بریده دم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] boridedom = دمبریده
-
کبوتر دم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مجاز] kabutardam لب بر لب معشوق گذاشتن و بوسۀ طولانی گرفتن.
-
گسسته دم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gosastedam ۱. نفسبریده.۲. آنکه از خستگی نفسش بند آمده باشد.
-
afterblow/ after blow
پسدَم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] نوعی دَمش در فرایند بِسمِر (Bessemer process) که برای فسفرزدایی، پس از کربنزدایی انجام میشود
-
tail wheel, tail landing gear
چرخ دُم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] چرخی که در انتهای بدنه و عقبتر از ارابۀ فرود اصلی قرار دارد و دُم را بر روی زمین نگه میدارد
-
empennage
دُم 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] مجموعۀ کامل دُم هواپیما، شامل سطوح افقی و عمودی ثابت و متحرک
-
tailplane
دُم 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ← دُم افقی
-
Equisetaceae
دماسبیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از نهانزادان آوندی که دارای ساقههای بندبند توخالی و برگهای فلسی بههمپیوستهاند