کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمیدن در پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
برون دمیدن
لغتنامه دهخدا
برون دمیدن . [ ب ِ / ب ُ دَ دَ ] (مص مرکب ) بیرون دمیدن . خارج شدن . رُستن : از ابر نوبهار چو باران فروچکیدچندین هزار لاله ز خارا برون دمید.منوچهری .
-
بوی دمیدن
لغتنامه دهخدا
بوی دمیدن . [ دَدَ ] (مص مرکب ) بوی آمدن ... (آنندراج ) : میدمیداز دم مشکین صبا بوی بهشت بوی بردیم از آن زآن سر کوه آمده بود. کمال خجندی (از آنندراج ).از سبزه ٔ خط تو دمد بوی جان هنوزبلبل برون نرفته از این گلستان هنوز.اوجی همدانی (از آنندراج ).
-
خط دمیدن
لغتنامه دهخدا
خط دمیدن . [ خ َ دَ دَ] (مص مرکب ) مخطط شدن جوان ساده رو. (آنندراج ). موی بر عارض جوان درآمدن . تازه ریش برآوردن : نه خط است آنکه دمید از لب جان پرور تو.صائب (از آنندراج ).
-
خورشید دمیدن
لغتنامه دهخدا
خورشید دمیدن . [ خوَرْ / خُرْ دَ دَ ] (مص مرکب ) طلوع آفتاب . برآمدن آفتاب . (از آنندراج ) : گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمیدگفت با اینهمه از سابقه نومید مشو.حافظ (از آنندراج ).
-
ماشین مخصوص دمیدن
دیکشنری فارسی به عربی
نافخ
-
جستوجو در متن
-
insufflating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
insufflating، دمیدن، تلقین کردن، فوت کردن، پیدرپی روح دمیدن در
-
insufflated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی نظیر، دمیدن، تلقین کردن، فوت کردن، پیدرپی روح دمیدن در
-
blew
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وزید، دمیدن، وزیدن، ترکیدن، در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
-
insufflate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انعقاد، دمیدن، تلقین کردن، فوت کردن، پیدرپی روح دمیدن در
-
blowing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دمیدن، وزیدن، ترکیدن، در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
-
هم
دیکشنری عربی به فارسی
در کشيدن نفس , استنشاق کردن , الهام بخشيدن , دميدن در , القاء کردن
-
دُودُور و دُودُور
فرهنگ گنجواژه
صدای در لوله دمیدن، بوق.
-
blows
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضربات، فوت، ضربت، ضرب، خود ستا، دمیدن، وزیدن، ترکیدن، در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
-
دمیدنی
لغتنامه دهخدا
دمیدنی . [ دَ دَ ] (ص لیاقت ) قابل دمیدن . لایق دمیدن . || آلات موسیقی که به دمیدن دم در آن آواز دهد، چون نای و شیپور و قره نی و غیره . (یادداشت مؤلف ).
-
insoul
دیکشنری انگلیسی به فارسی
insoul، روح بخشیدن به، روح دمیدن در، دارای روح کردن