کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمیاطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حافظ دمیاطی
لغتنامه دهخدا
حافظ دمیاطی . [ ف ِ ظِ دِم ْ ] (اِخ ) او راست : کشف الغطاء عن الصلاة الوسطی . رجوع به دمیاطی شود.
-
جستوجو در متن
-
علی منطلا
لغتنامه دهخدا
علی منطلا. [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) دمیاطی . رجوع به علی دمیاطی (منطلا) شود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) بکربن سهل دمیاطی . رجوع به دمیاطی ... شود.
-
حسین سعدی
لغتنامه دهخدا
حسین سعدی . [ ح ُ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) رجوع به حسین دمیاطی شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) دمیاطی . رجوع به احمدبن آیبک شود.
-
ابوالفتح
لغتنامه دهخدا
ابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) محمودبن اسماعیل بن حسین بن حسن دمیاطی کاتب . رجوع به محمود... شود.
-
رزیز
لغتنامه دهخدا
رزیز. [ رُ زَ ] (اِخ ) ابوالبرکات مسلم بن برکات بن رزیز. استاد دمیاطی است . (منتهی الارب ).
-
شرف الدین
لغتنامه دهخدا
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) عبدالمؤمن بن حلف دمیاطی . رجوع به عبد المؤمن ... شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد بنا دمیاطی . رجوع به علی بنا شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) دمیاطی (شیخ ...). او راست : نخبة الرسائل و بلغة الوسائل .
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) حسین بن حسن دمیاطی . رجوع به حسین ... شود.
-
عزیزة
لغتنامه دهخدا
عزیزة. [ ع َ زَ ] (اِخ ) دختر عثمان بن طرخان بن بزوان . محدث بود و دمیاطی در معجم خود از او نام برده است . (از اعلام النساء از تاج العروس ).
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن حسن . رجوع به حسن واسانی و حسین عیناتی و حسین حلیمی و حسین موسوی و حسین دمیاطی شود.
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابوبکر مصری . وی به بغداد شد و در آنجااز یوسف قراطیسی ، و دمیاطی و جز آنان روایت شنید، وابوزرعه از وی روایت کند. (تاریخ بغداد ج 8 ص 172).
-
فرماوی
لغتنامه دهخدا
فرماوی . [ ف َ رَ وی ی ] (اِخ )عمربن زریق فرماوی ، مکنی به ابوحفص . از بکربن سهل دمیاطی روایت دارد و ابوبکر احمدبن عبدوس نسوی را از وی روایت است . (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 208).