کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمیاطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دمیاطی
/damyāti/
معنی
نوعی پارچۀ گرانبها و لطیف.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
dimity
-
جستوجوی دقیق
-
دمیاطی
لغتنامه دهخدا
دمیاطی . [ دِم ْ ] (اِخ ) بکربن سهل بن اسماعیل بن نافع دمیاطی ، مکنی به ابومحمد (196 - 289 هَ . ق .). او راست : کتاب تفسیر قرآن . (از یادداشت مؤلف ) (از اسماء المؤلفین ).
-
دمیاطی
لغتنامه دهخدا
دمیاطی . [ دِم ْ ] (اِخ ) شیخ محمد دمیاطی شافعی ، معروف به خضری . از بزرگان علمای شافعی بود. به سال 1213 هَ . ق . بدنیا آمد و به سال 1287 هَ . ق . درگذشت . دمیاطی در مدرسه ٔ طبرسیه ٔ قاهره به تحصیل پرداخت و در علوم معقول و منقول تبحری شگرف پیدا کرد و...
-
دمیاطی
لغتنامه دهخدا
دمیاطی . [ دِم ْ ] (اِخ ) شیخ محمد قاضی . او راست : الدلیل التام علی مرشد الانام . (از معجم المطبوعات مصر).
-
دمیاطی
لغتنامه دهخدا
دمیاطی . [ دِم ْ ] (اِخ ) محمد افندی حمدی ، معروف به نشار. از شعرا بود. او راست : ثمرات الافکار، که دیوان اشعار اوست . (از معجم المطبوعات مصر ج 1 ص 886).
-
دمیاطی
لغتنامه دهخدا
دمیاطی . [ دِم ْ ] (اِخ ) مصطفی افندی . استاد مدارس دولتی . او راست : 1 - اجمال الکلام فی العرب و الاسلام . 2 - التاریخ الاثری من القرآن الشریف . (از معجم المطبوعات مصر ج 1 ص 887). زرکلی مرگ وی را به سال 1359 هَ . ق . ذکر کرده است .
-
دمیاطی
لغتنامه دهخدا
دمیاطی . [ دِم ْ] (اِخ ) شهاب الدین احمدبن محمدبن احمدبن عبدالغنی دمیاطی شافعی ، مشهور به البنا. وی در دمیاط بدنیا آمدو در آنجا به تحصیل پرداخت و سپس به قاهره رفت و به تحصیل علوم مختلف اشتغال ورزید و بعد به حجاز رفت وسرانجام به دمیاط برگشت . او آخرین...
-
دمیاطی
لغتنامه دهخدا
دمیاطی . [دِم ْ ] (ص نسبی ) منسوب به دمیاط که شهری است به مصر. || (اِ) نوعی از جامه ٔ لطیف که از شهر دمیاط آرند. (آنندراج ) (از غیاث ) (از ناظم الاطباء).
-
دمیاطی
لغتنامه دهخدا
دمیاطی .[ دِم ْ ] (اِخ ) خالدبن محمدبن عبید... دمیاطی ، معروف به ابن عین الغزال . از فقهای مالکی بود و از عبیداﷲبن ابی جعفر دمیاطی و جز وی روایت کرد. او از ثقات بود و به سال سیصدوسی واند درگذشت . (از لباب الانساب ).
-
دمیاطی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به دمیاط، شهری در مصر) [قدیمی] damyāti نوعی پارچۀ گرانبها و لطیف.
-
واژههای مشابه
-
علی دمیاطی
لغتنامه دهخدا
علی دمیاطی . [ ع َ ی ِ دَ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد بنای دمیاطی . رجوع به علی بنا شود.
-
علی دمیاطی
لغتنامه دهخدا
علی دمیاطی . [ ع َ ی ِ دَ ] (اِخ ) منطلا. او راست : 1 - اسئلة فی دقائق من علوم مختلفة، که در سال 1193 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . 2 - نکت القواعد النحویة. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس دارالکتب المصریة ج 2 ص 172 و ج 6 ص 202).
-
حجر دمیاطی
لغتنامه دهخدا
حجر دمیاطی . [ ح َ ج َ رِ دَم ْ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حجر دیماطی شود.
-
زاویه ٔ دمیاطی
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ دمیاطی . [ ی َ ی ِ دِ طی ی ] (اِخ ) زاویه ای است واقع در خارج مصر مؤسس آن یکی از امیران ملک ظاهر بیبرس بنام عزالدین ایبک دمیاطی صالحی نجمی است و قبر وی نیز در این زاویه است . (از خطط مقریزی ج 4 ص 297). رجوع به زاویه شود.
-
حسین دمیاطی
لغتنامه دهخدا
حسین دمیاطی . [ ح ُ س َ ن ِ دَم ْ ] (اِخ ) ابن حسن سعدی ملقب به زین الدین و مکنی به ابوعبداﷲ. او راست :«درر المباحث » و جز آن . (هدیة العارفین ج 1 ص 333).