کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دمگاه
/damgāh/
معنی
۱. جای کار گذاشتن دم در کنار کوره.
۲. کوره؛ گلخن حمام.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمگاه
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) 1 - محل کار گذاشتن دم در کنار کوره . 2 - کوره ، کوره زرگران و آهنگران و مسگران .
-
دمگاه
لغتنامه دهخدا
دمگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) کوره ٔ زرگری و آهنگری و مسگری . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ) (از انجمن آرا). آنجای از آهنگری که جای دَم است . کوره . آتشگاه . دمگه . تابدان . (از یادداشت مؤلف ). معرب آن داموق است . (از المعرب جوالیقی ذیل ص 149)...
-
دمگاه
لغتنامه دهخدا
دمگاه . [ دُ ] (اِ مرکب ) آنجا که دم میوه ها و جز آن باشد. (یادداشت مؤلف ). که دم از آنجا روید. (انجمن آرا) : ازدم و دمگاه اویم دم گرفت دُمگه او دَمگهم محکم گرفت .مولوی (از آنندراج ).
-
دمگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دمگه› [قدیمی] damgāh ۱. جای کار گذاشتن دم در کنار کوره.۲. کوره؛ گلخن حمام.
-
دمگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] domgāh بیخ دم جانور؛ جایی که دم میروید.
-
دمگاه
دیکشنری فارسی به عربی
کور الحداد
-
واژههای مشابه
-
stem-end rot
پوسیدگی دُمگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] پوسیدگی میوه در محل اتصال آن به ساقه که براثر قارچهای مختلف به وجود میآید
-
جستوجو در متن
-
دمگه
لغتنامه دهخدا
دمگه . [ دُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) دمگاه که دم از آنجا روید. (انجمن آرا) (آنندراج ) : از دم و دمگاه اویم دم گرفت دُمگه او دَمگهم محکم گرفت . مولوی .رجوع به دُمگاه شود.
-
دمگه
لغتنامه دهخدا
دمگه . [ دَ گ َه ْ ] (اِ مرکب )دمگاه که کوره ٔ آهنگری می باشد. (یادداشت مؤلف ). کوره ٔ آهنگران و مسگران و زرگران . (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || گلخن . تون حمام . || جای نفس که دهان باشد. (انجمن آرا) (از آنندراج ):من چه گویم چون مرا بردوخته ست د...
-
کور الحداد
دیکشنری عربی به فارسی
کوره اهنگري , دمگاه , کوره قالگري , جعل , تهيه جنس قلا بي , جعل کردن , اسناد ساختگي ساختن , اهنگري کردن , کوبيدن , جلو رفتن
-
forge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جعل، کوره اهنگری، دمگاه، کوره قالگری، تهیه جنس قلابی، ساختن، کوبیدن، جعل کردن، اسناد ساختگی ساختن، اهنگری کردن، جلو رفتن
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب ِ ] (اِ) هر سوراخ را گویند عموماً، و سوراخ تنور را خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). سوراخ زیر تنور و کوره و دمگاه و غیره . (یادداشت دهخدا). برینه . || درِ تنور. (ناظم الاطباء). || آب نتن و راه فاضل آب . (ناظم الاطباء).
-
دمغازه
لغتنامه دهخدا
دمغازه . [ دُ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) بیخ دم . (ناظم الاطباء) (برهان ). || میان دم . (برهان ). || استخوان میان دم . دمغزه . (ناظم الاطباء). استخوان میان دم حیوانات باشد اعم از پرنده و غیر پرنده . (برهان ). دنبالچه . (فرهنگ فارسی معین ). استخوان دمگاه که...