کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دمنده
/damande/
معنی
۱. کسی که باد در چیزی بدمد؛ بادکننده.
۲. وزنده.
۳. [قدیمی، مجاز] خروشنده؛ خشمگین: ◻︎ بزد دست سهراب چون پیل مست / چو شیر دمنده ز جا دربجست (فردوسی: ۲/۱۸۲ حاشیه).
۴. از دمیدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمنده
فرهنگ فارسی معین
(دَ مَ دِ)(ص فا.)1 - فوت کننده .2 - وزنده ، خروشنده . 3 - نمو کننده .
-
دمنده
لغتنامه دهخدا
دمنده . [ دَ م َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از دمیدن .که بدمد. که به دمیدن پردازد. که نفس سخت بیرون دهد. فوت کننده . نفّاخ . نفّاث . دم بیرون کننده از بینی و دهان با آوازی خفیف چنانکه مار گاه حمله . آنکه نفس طویل از میان دو لب برآورد. نافح . نافخ . (ی...
-
دمنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) damande ۱. کسی که باد در چیزی بدمد؛ بادکننده.۲. وزنده.۳. [قدیمی، مجاز] خروشنده؛ خشمگین: ◻︎ بزد دست سهراب چون پیل مست / چو شیر دمنده ز جا دربجست (فردوسی: ۲/۱۸۲ حاشیه).۴. از دمیدن.
-
دمنده
دیکشنری فارسی به عربی
نافخ
-
واژههای مشابه
-
chopper blower
خردکن دمنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] دستگاهی که علوفه را خرد میکند و با استفاده از جریان باد آن را به مجاری انتقال میراند
-
جستوجو در متن
-
dumpers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دمنده ها
-
hand blower
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دمنده دستی
-
نافخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] nāfex دمنده؛ آنکه پف میکند و میدمد.
-
دمندگی
لغتنامه دهخدا
دمندگی . [ دَ م َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دمنده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دمنده و دمیدن شود.
-
نفاث
واژگان مترادف و متضاد
۱. دمنده ۲. جادوگر، ساحر
-
نافخ
دیکشنری عربی به فارسی
دمنده , وزنده , کسي يا چيزي که بدمد يابوزد , ماشين مخصوص دميدن
-
حفاث
لغتنامه دهخدا
حفاث .[ ح ُف ْ فا ] (ع اِ) و در اقرب الموارد بتخفیف فاء، ماریست دمنده ٔ بی زهر . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ، حفافیث ، حفاثات . مار دمنده که نگزد. مار بی زهر . ماریست دمنده و بی زهر کلانتر از حفث . (منتهی الارب ).
-
common-flow afterburner
پسسوز همجریان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] توربین پروانهای الحاقیای که در آن جریانهای دمنده و هسته با جریان بالادستی پسسوز ترکیب میشوند