کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دمن
/daman/
معنی
= دامن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمن
فرهنگ فارسی معین
(دِ مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ج . دمنه . 2 - در فارسی به معنای دشت و صحرا.
-
دمن
لغتنامه دهخدا
دمن . [ دَ ] (ع اِ) پوسیدگی و سیاهی که به خرمابن رسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
دمن
لغتنامه دهخدا
دمن . [ دَ ] (ع مص ) نیرودادن زمین را به سرگین و اصلاح کردن آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || گندیده و سیاه شدن خرمابن . (از اقرب الموارد). || کینه ور گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کینه ور شدن . (دهار). کینه ور شدن...
-
دمن
لغتنامه دهخدا
دمن . [ دَ م َ ] (اِ) مزبله و جایی است که خاکروبه را اندازند. (لغت محلی شوشتر) (برهان ) (آنندراج ) اما در این معنی عربی و به کسر اول است . || مخفف دامن است . (برهان ).دامن . || کنار و دامنه . (ناظم الاطباء).
-
دمن
لغتنامه دهخدا
دمن . [ دَ م َ ] (اِخ ) نام معشوقه ٔ نل بوده ، و قصه ٔ نل و دمن مشهور است . (لغت محلی شوشتر) (برهان ) (ناظم الاطباء). نام معشوقه ٔ نل و راجه ٔ هندوستان . (از آنندراج ).
-
دمن
لغتنامه دهخدا
دمن . [ دِ ] (ع اِ) سرگین توبرتو نشسته . || پشک شتر و گوسفند و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پشک . (از اقرب الموارد). || یقال هو دمن مال ؛ یعنی او نیکوست در سیاست شتران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ج ِ دِمْنَة. (م...
-
دمن
لغتنامه دهخدا
دمن . [ دِ م َ ] (ع اِ) ج ِ دِمْنَة. (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ دمنه ، به معنی سرگین دان . (از شرفنامه ٔ منیری ) (از برهان ). مزبله که خاکروبه و نجاست در آنجا اندازند. (آنندراج ) (غیاث ). در منتهی الارب دمن به کسر دال و ...
-
دمن
لغتنامه دهخدا
دمن . [ دِ م ُ ] (یونانی ، اِ) یونانیان روح آدمی را چون به مقام خدایی می رسید دمن می خواندند. (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دو کولانژ).
-
دمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ دامن] [قدیمی] daman = دامن
-
دمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ دِمنَة] [قدیمی] deman مزبله؛ خاکروبهدان.
-
واژههای مشابه
-
ژان دمن
لغتنامه دهخدا
ژان دمن . [ دُ م ُ ] (اِخ ) ژان کلوپینل . نویسنده ٔ فرانسوی متولد در حدود 1240 و متوفی پیش از سنه ٔ 1305 م .
-
خضراء دمن
لغتنامه دهخدا
خضراء دمن . [ خ َءِ دِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سبزه ای که بر وی سرگین روید : چشم غره شد بخضراء دمن عقل گوید بر محک ماش زن .(مثنوی ).
-
خضرای دمن
لغتنامه دهخدا
خضرای دمن . [ خ َ ی ِ دِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )خضراء دمن . خضراءالدمن . خضرادمن . (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به خضراء دمن در این لغت نامه شود.
-
دَِشت و دَمَن
فرهنگ گنجواژه
صحرا.