کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمم
لغتنامه دهخدا
دمم . [ دِ م َ ] (ع اِ) چیزی که بدان دیگ شکسته بسته شود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). چیزهایی از قبیل خون یا سرشیر که بسبب آنها خلل و فرج دیگ سنگی بسته شود. (از اقرب الموارد). || خون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ج...
-
دمم
لغتنامه دهخدا
دمم . [ دُ م َ ] (ع اِ) ج ِ دُمَّة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به دُمّة شود.
-
جستوجو در متن
-
دیامیم
لغتنامه دهخدا
دیامیم . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دیمومة. از ماده ٔ دمم . (اقرب الموارد). رجوع به دیمومة شود.
-
پروای
لغتنامه دهخدا
پروای . [ پ َرْ ] (اِ) فراغت . (صحاح الفرس ):مقصرم به ادای وظایف مدحت که از دعا به ثنا نیست یک دمم پروای . کمال اسماعیل .رجوع به پروا شود.
-
رسن پیسه
لغتنامه دهخدا
رسن پیسه . [ رَ سَم ْ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) پیسه رسن . رسن دو یا چند رنگ . ابرق . (یادداشت مؤلف ) : بادِ سِحری چو بر دمم ز دهن مارپیسه کنم ز پیسه رسن .نظامی .
-
خرمن روز
لغتنامه دهخدا
خرمن روز. [ خ ِ / خ َ م َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روز است : سوخته شد خرمن روز از غمم چشمه ٔ خورشید فسرد از دمم .نظامی .
-
نیازی
لغتنامه دهخدا
نیازی . (اِخ ) محمد شرقی یزدی متخلص به نیازی از شاعران قرن دهم است . او راست :خوبان نظری بر من غمناک نکردندتا سینه ام از تیغ جفا چاک نکردند.و نیز:می نوازد هر دمم با ناوکی دلبر مسکین نواز من ببین .(از تحفه ٔ سامی ص 75) (مجمعالخواص ص 59) (آتشکده ٔ آذر ...
-
یرغا
لغتنامه دهخدا
یرغا. [ ی ُ ] (ترکی ، ص ) راهوار و تیزرو. (غیاث ) (آنندراج ). یرغه : سکسکانید از دمم یرغا شویدتا یواش و مرکب سلطان بوید. مولوی .و رجوع به یرغه شود. || (اِ) نوعی حرکت اسب و آن نرم تر و زیباتر از یرتمه است . یرتمه . || به معنی یلغار نیز نوشته اند. (غیا...
-
تدمیم
لغتنامه دهخدا
تدمیم . [ ت َ ] (ع مص ) طلا کردن دِمام را بر چشم خانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): دمم العین الوجیعة؛ دمها. (متن اللغة). طلا کردن ظاهر چشم را به دمام . (اقرب الموارد). مالیدن ظاهر چشم را بچیزهای مالیدنی مثل دممه ، از باب تفعیل . (شرح ق...
-
ترانه زدن
لغتنامه دهخدا
ترانه زدن . [ ت َ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نغمه سرایی کردن : سودای زهد خشکم بر باد داده حاصل مطرب بزن ترانه ساقی بیار باده . جمال الدین سلمان (از آنندراج ).آتش ز دمم زبانه می زدشوق از قلمم ترانه می زد.فیضی (از آنندراج ).
-
دمة
لغتنامه دهخدا
دمة. [ دُم ْ م َ ] (ع اِ) روش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). طریقه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || یک نوع بازیچه است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || یکی از سوراخهای کلاکموش . ج ، دُمَم . (منتهی الا...
-
جادو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: yātūk] jādu ۱. افسون؛ سِحر؛ شعبده.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] ساحر؛ افسونگر؛ جادوگر: ◻︎ چه جادو چه دیو و چه شیر و چه پیل / چه کوه و چه هامون چه دریای نیل (فردوسی۴: ۲۹۸۸)، ◻︎ نگه کن که با هر کس این پیر جادو / دگرگونه گفتار و کردار دارد (...
-
صاعد خبوشانی
لغتنامه دهخدا
صاعد خبوشانی . [ ع ِ دِ خ َ ] (اِخ ) صاحب لباب الالباب گوید: صدر اجل زین الدین صاعد خبوشانی (ره ) صدری باذل بادل ، سحاب بنان ، شهاب بیان که در خراسان لقب حاتم الزمانی بر قامت او چست آمده بود و کلیدار سلطان سکندر بوده و در آن سال که ممالک ماوراءالنهر ...
-
گیرا
لغتنامه دهخدا
گیرا. (نف ) مرکب از: گیر (گرفتن ) + الف پسوند فاعلی و صفت مشبهه . (حاشیه ٔبرهان چ معین ). گیرنده بسختی و محکمی و اخذکننده و با دست گیرنده . (ناظم الاطباء). گیرنده . (فرهنگ نظام ) (فرهنگ شعوری ) (انجمن آرا) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (بهار عجم ) : که پ...