کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمل بزرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمل بزرگ
دیکشنری فارسی به عربی
جمرة
-
واژههای مشابه
-
abscess
دُمل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تجمع موضعی و محدود چرک در حصاری از یاختههای آسیبدیده و آماسیده در هر جای از بدن متـ . آبسه
-
کورک (دمل)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: došvel / kopa طاری: söj طامه ای: kurak طرقی: kürak / domal کشه ای: korak نطنزی: kurak / dombel
-
دٌمل، دمبل، دُنبل
لهجه و گویش تهرانی
دمل،جوش چرکی
-
جستوجو در متن
-
carbuncles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
carbuncles، دمل بزرگ، یاقوت اتشی، لعلی که تراش محدب داشته باشد، رنگ نارنجی مایل به قرمز
-
بناور
لغتنامه دهخدا
بناور. [ ب ُ وَ ] (اِ) دمل . (الابنیه عن حقایق الادویه ). دنبل که بعربی دمل گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی دُمّل است که دمبل و دنبل هم گویند. (فرهنگ شعوری ). دمل بزرگ باشد که بر بدن برآید و بعربی حبن خوانند. (مجمع الفرس ) (برهان ). دمبل بزرگ . (انج...
-
بناور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bonāvar ۱. هر چیز ریشهدار؛ بیخدار.۲. گود؛ ژرف.۳. (اسم) دمل بزرگ و سخت.
-
بناور
فرهنگ فارسی معین
(بُ وَ) (ص .) 1 - هر چیز ریشه دار. 2 - عمیق ، گود. 3 - دُمل بزرگ و سخت .
-
carbuncle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاربونکل، کفگیرک، دمل بزرگ، یاقوت اتشی، لعلی که تراش محدب داشته باشد، رنگ نارنجی مایل به قرمز
-
جمرة
دیکشنری عربی به فارسی
ياقوت اتشي , لعلي که تراش محدب داشته باشد , کفگيرک , دمل بزرگ , رنگ نارنجي مايل به قرمز , زغال نيم سوز , خاکستر , خاکستر کردن , خاکه زغال نيمسوز , اخگر , خاکستر گرم (بيشتر در جمع)
-
کفگیرک
لغتنامه دهخدا
کفگیرک . [ ک َ رَ ] (اِ مصغر) کفگیر خرد. (یادداشت مؤلف ). کفگیر کوچک . (فرهنگ فارسی معین ). || بیلچه . قسمی استام . (یادداشت مؤلف ). || دمل دردناک است زیر جلدی که دارای حجمی نسبة بزرگ است (به اندازه ٔ تخم کبوتر یا تخم مرغ ) و همه ٔ مشخصات دمل رادار...
-
مغنده
لغتنامه دهخدا
مغنده . [ م ُ غ ُ دَ / دِ ] (اِ) دمل بود که بر تن مردم برآید. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 434). چیزی بود که در گوشت تن پدید آید چند فندگی و بزرگتر و در میان پوست و گوشت بماند و باشد که ریم گیرد. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بعضی گفته اند گره و گنده ودنبلی باشد...
-
پرتودرمانی
لغتنامه دهخدا
پرتودرمانی . [ پ َ ت َ / تُو دَ ] (حامص مرکب ) اشعه ٔ مجهول که در 1895م . رنتگن کشف کرد و به سرعت در تشخیص و درمان بیماریها مورد استفاده قرار گرفت . این اشعه ٔ مجهول به مقدار کافی باعث تحلیل سلولها میشود و برعکس به مقدار کم سلولها را تحریک میکند و از...