کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دمق
/damaq/
معنی
شکستن دندان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمق
لغتنامه دهخدا
دمق . [ دَ ] (ع مص ) داخل کردن چیزی در چیزی . || دزدیدن چیزی . (از اقرب الموارد).
-
دمق
لغتنامه دهخدا
دمق . [ دَ م َ ] (ع مص ) بشکستن . (از المصادر زوزنی ). دندان شکستن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
دمق
لغتنامه دهخدا
دمق . [ دَ م َ ] (معرب ، اِ) معرب از دمه ٔ فارسی . باد وبرف . || دزدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
دمق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] damaq شکستن دندان.
-
واژههای مشابه
-
دمق شدن
لغتنامه دهخدا
دمق شدن . [ دَ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دمغ شدن . (یادداشت مؤلف ). بشکسته شدن . رجوع به دمغ شدن شود.
-
علی آباد دمق
لغتنامه دهخدا
علی آباد دمق . [ ع َ دِ دَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر واقع در 36 هزارگزی شمال باختری شهر ملایر و 15 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ ملایر و 15 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ ملایر به همدان . ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و مالاریائی . دارای 3...
-
واژههای همآوا
-
دمغ
واژگان مترادف و متضاد
بور، سرخورده، گرفته، مچل ≠ شنگول
-
دمغ
فرهنگ فارسی معین
(دَ مَ) [ ع . ] (ص .)(عا.)سرشکسته ، شرمسار.
-
دمغ
لغتنامه دهخدا
دمغ. [ دَ ] (ع مص ) شکستن سر کسی را چنانکه به دماغ رسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از ترجمان القرآن جرجانی ص 49) (از اقرب الموارد). || زدن بر دماغ کسی . || درد رسانیدن آفتاب به دماغ کسی . (منتهی ال...
-
دمغ
لغتنامه دهخدا
دمغ. [ دَ م َ ] (از ع ، ص ) سرشکسته . (ناظم الاطباء). سرخورده . بور: چون دید حرفش درست درنیامد دمغ شد. || خجل و شرمسار. (ناظم الاطباء).
-
دمغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی] [عامیانه] damaq سرشکسته؛ خجل؛ شرمسار؛ بور.〈 دمغ شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] شرمسار شدن؛ بور شدن.
-
جستوجو در متن
-
چرتش پاره شد
لهجه و گویش تهرانی
بور شد، دمق شد