کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
pumpe beam
فرهنگ لغات علمی
باریکه دمش
-
دُم کُل
لهجه و گویش تهرانی
دم بریده ، مرغیکه پرهای دمش ریخته باشد.
-
نفحه
واژگان مترادف و متضاد
۱. دم، نفس، وزش ۲. دمش ۳. باد ۴. بو
-
afterblow/ after blow
پسدَم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] نوعی دَمش در فرایند بِسمِر (Bessemer process) که برای فسفرزدایی، پس از کربنزدایی انجام میشود
-
سول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = سور: اسب و استر و خری که خط سیاهی از کاکل تا دمش کشیده باشد.
-
optical parametric oscillator
نوسانگر پارامتری اپتیکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] ابزاری که با استفاده از دیالکتریک غیرخطی و با دَمش لیزری میتواند نور همدوس کوکپذیر ایجاد کند متـ . نوسانگر پارامتری نوری
-
aluminizing
آلومیناپوشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، مهندسی مواد و متالورژی] فرایندی برای ایجاد اکسید ضخیم آلومینیم بر روی قطعات که ازطریق انجماد سطحی آلومینیم بر روی قطعه، همراه با دَمش شدید اکسیژن انجام میشود
-
Falco naumanni
شاهین نائومان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ شاهینیان و راستۀ شاهینسانان که تمام سر آن خاکستری و دمش گوهای و کوتاه است
-
blown castor oil
روغن کرچک دَمپرورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] محصولی بسیار گرانرو به رنگ قهوهای مایل به قرمز که از دمش هوا در روغن کرچک خام حاصل میشود
-
stand oil
روغن ماندپرورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] روغن خشکشوندهای که، بر خلاف روغن دَمپرورد، با گرمادهی در محیطی ساکن و بدون دَمش بسپار میشود
-
اکشف
فرهنگ فارسی معین
(اَ شَ) [ ع . ] (ص .) 1 - اسبی که بیخ دُمش پ یچیده باشد.2 - کسی که موی پیشانی اش برگشته باشد.
-
ورشان
فرهنگ فارسی معین
(وَ رَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی کبوتر صحرایی تیره رنگ که بالای دمش سفید است . ج . وراشین .
-
ورمال
فرهنگ فارسی معین
(وَ) نک وردار و ورمال . ؛ ~ آقا را دمش دادن چیزی را برداشتن و بردن و خوردن ، چپو کردن ، سر خوراکی ریختن و یکباره آن را تمام کردن .
-
برشکافتن
لغتنامه دهخدا
برشکافتن . [ ب َ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) شکافتن : از دمش برشکافت تا بدمش بچه ٔ گوریافت در شکمش . نظامی .و رجوع به شکافتن شود.
-
دم بریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) domboride ۱. ویژگی جانوری که دمش را بریده باشند؛ ابتر؛ بیدم.۲. [عامیانه، مجاز] شخص زرنگ و مکار و حیلهگر.