کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دمده
/demode/
معنی
ازمدافتاده؛ برافتاده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
unfashionable
-
جستوجوی دقیق
-
دمده
فرهنگ فارسی معین
(دِ مُ دِ) [ فر. ] (ص .) از مد افتاده .
-
دمده
لغتنامه دهخدا
دمده . [ دِ م ُ دِ ] (فرانسوی ، ص ) کلمه ٔ مأخوذ از فرانسه به معنی متروک و ازمدافتاده و با فعل شدن به کار رود: کلاه گذاشتن دمده شده است . (از یادداشت مؤلف ).
-
دمده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: démodé] demode ازمدافتاده؛ برافتاده.
-
جستوجو در متن
-
مد شدن
واژگان مترادف و متضاد
باب شدن، متداول شدن، رایج شدن ≠ دمده شدن
-
آلامد
واژگان مترادف و متضاد
رایج، متداول، مد، مرسوم ≠ دمده
-
نامعمول
لغتنامه دهخدا
نامعمول . [ م َ ] (ص مرکب ) که معمول و متداول نیست . متروک . دمده . که مرسوم و رایج نیست .
-
باب شدن
واژگان مترادف و متضاد
تداول یافتن، رایجشدن، رواج یافتن، متداول شدن، مد شدن، معمولشدن ≠ منسوخ شدن، دمده شدن، ازمد افتادن
-
منسوخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. نسخ، نسخشده، باطلگردیده، فسخشده ۲. ازبینرفته، ورافتاده، نامتداول، نارایج، دمده ≠ رایج، مد
-
بر افتادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. از میان رفتن، نابود شدن، نابود گشتن، نیست شدن، ورافتادن ≠ روآمدن ۲. ملغا، منسوخ گشتن، منسوخ شدن، متروک شدن ≠ متداول شدن، رایج گشتن، بابشدن ۳. قلعوقمع شدن، منقرض شدن، انقراضیافتن ۴. ازمد افتادن، دمده شدن ≠ باب شدن، مد
-
ورافتادن
لغتنامه دهخدا
ورافتادن . [ وَ اُ دَ ] (مص مرکب ) مستأصل شدن . از بیخ برکنده شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). مضمحل شدن . منقرض شدن . از بین رفتن . || از باب افتادن . دمُده شدن . از مد افتادن . منسوخ شدن . ناباب شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به برافتادن شود.
-
برافتاده
لغتنامه دهخدا
برافتاده . [ ب َ اُ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) افتاده . || منسوخ . دمده .ورافتاده . || مغلوب و ناتوان . (آنندراج ).مغلوب و عاجز و ناتوان . (ناظم الاطباء) : برقع عارض تو عافیت دلها بردعافیت بار برافتاده ٔ دور قمر است . سلمان (آنندراج ).|| مضمحل شده . فانی ...