کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دماندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دماندن
لغتنامه دهخدا
دماندن . [ دَ دَ ] (مص ) مصدر متعدی از دمیدن . دمانیدن . || رویاندن . رویانیدن : فتح باب عنایتش به کرم بدمانده ز شوره مهرگیاه . ابوالفرج رونی .اکنون نشانش آنکه ز سینه بجای موی جز حرف عاشقی ندماند مسام تو. سنایی .و رجوع به دمیدن شود. || جوش کردن . (یا...
-
جستوجو در متن
-
دماننده
لغتنامه دهخدا
دماننده . [ دَ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از دمانیدن . که بدماند. که به دمیدن وادارد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دماندن و دمانیدن شود.
-
دمانیدن
لغتنامه دهخدا
دمانیدن . [ دَ دَ ] (مص ) دماندن .متعدی از دمیدن . (یادداشت مؤلف ). تشرید. (دهار). || رویانیدن . (یادداشت مؤلف ) : از خون عدو جوی روان گشته چو وادی وز شاخ دمانیده شکوفه شجر فتح . مسعودسعد.- بردمانیدن ؛ رویانیدن . (یادداشت مؤلف ) : بردمانیده علی ر...