کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دمان
/damān/
معنی
۱. = دمیدن
۲. (صفت) دمنده.
۳. (صفت) [مجاز] غرنده؛ خروشنده؛ خروشان.
۴. (صفت) [مجاز] مست و خشمناک: ◻︎ به لطفی که دیدهست پیل دمان / نیارد همی حمله بر پیلبان (سعدی۱: ۸۸).
۵. (قید) در حال دمیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خروشان، خشمگین، خروشنده، غضبناک، مهیب، هار، هولناک
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمان
واژگان مترادف و متضاد
خروشان، خشمگین، خروشنده، غضبناک، مهیب، هار، هولناک
-
دمان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص .) خروشنده ، غرنده .
-
دمان
لغتنامه دهخدا
دمان . [ دَ ] (نف ، ق ) صفت بیان حالت از دمیدن . دمنده . پیاپی نفس زنان چون کسی که دویده باشد. نفس زنان . دم زنان . دم زننده . (یادداشت مؤلف ). بشدت نفس کشنده . || به معنی جوشنده و دمنده کنایه از مست و خشمناک و از غضب مفرط فریادکننده ، و این لفظ صیغ...
-
دمان
لغتنامه دهخدا
دمان . [ دِ ] (اوستایی ، اِ) نمان . در گاثه های زرتشت به معنی خانه و یکی از چهار واحد جامعه ٔ دودمانی آمده است . (از ایران در زمان ساسانیان ص 29).
-
دمان
لغتنامه دهخدا
دمان . [ دُ ] (ع اِ) خاکستر. || سرگین . || پوسیدگی و سیاهی که به خرمابن رسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آفتی که خرمابن را رسد. ج ، دمن . (مهذب الاسماء). || نیرودهنده زمین رابه سرگین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
دمان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ دماندن و دمانیدن) damān ۱. = دمیدن۲. (صفت) دمنده.۳. (صفت) [مجاز] غرنده؛ خروشنده؛ خروشان.۴. (صفت) [مجاز] مست و خشمناک: ◻︎ به لطفی که دیدهست پیل دمان / نیارد همی حمله بر پیلبان (سعدی۱: ۸۸).۵. (قید) در حال دمیدن.
-
واژههای مشابه
-
سپیده دمان
لغتنامه دهخدا
سپیده دمان . [ س َ / س ِ دَ / دِ دَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) به وقت سپیده دم . به وقت سپیده ٔ صبح : دژآگهی که به بیشه درون سپیده دمان ز بیم شنّه ٔ او شیر بفکند چنگال . منجیک (از لغت فرس ص 472).بمژده ز رستم هم اندر زمان هیونی بیامد سپیده دمان . فردوسی .چ...
-
سپیده دمان
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (ق مر.) سحرگاه .
-
سپیده دمان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] sepidedamān به وقت سپیدۀ صبح؛ به وقت سپیدهدم؛ سحرگاهان.
-
سفیده دمان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹سپیدهدمان› [قدیمی] sefidedamān وقت سپیده صبح؛ به هنگام سفیدۀ صبح؛ سحرگاهان.
-
جستوجو در متن
-
daman
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دمان
-
باد بام
واژهنامه آزاد
باد سپیده دمان
-
ژیان
واژگان مترادف و متضاد
۱. خشمگین، دمان، غضبناک ۲. درنده، سبع