کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دماغ سربالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دماغ داری
لغتنامه دهخدا
دماغ داری . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دماغ دار. || شوریدگی و مستی . (ناظم الاطباء).
-
دماغ سوختگی
لغتنامه دهخدا
دماغ سوختگی . [ دَ / دِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) رنج دیدگی . ناکامی . شکست . افسردگی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دماغ سوختن و دماغ سوخته شود.
-
دماغ سوخته
لغتنامه دهخدا
دماغ سوخته . [ دَ /دِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که بینی اش سوخته باشد. || کنایه است از شکست خورده و ناکام : دماغ سوخته شدن ؛ ناکام شدن و شکست خوردن . (یادداشت مؤلف ).
-
روشن دماغ
لغتنامه دهخدا
روشن دماغ . [ رَ / رُو ش َ دِ ] (ص مرکب ) روشن قیاس . روشن رای . کنایه ازکسی که فکر صحیح و تدبیر صائب داشته باشد. (از آنندراج ) : همیدون درین چشم روشن دماغ ابوبکر شمع است و عثمان چراغ . نظامی (از آنندراج ).|| (اِ مرکب ) انفیه و دارویی که به بینی کشند...
-
نازک دماغ
لغتنامه دهخدا
نازک دماغ . [ زُ دَ ] (ص مرکب ) آنکه شامه ای حسّاس دارد. که شامه ٔ وی قویست : چنان آن نازنین نازک دماغ است که او را بوی گل دود چراغ است .ملاطاهر غنی (از آنندراج ).
-
ام دماغ
لغتنامه دهخدا
ام دماغ . [ اُم ْ م ِ دِ ] (ع اِ مرکب ) پرده ٔ دماغ که ماننجس گویند. (یادداشت مؤلف ). ام الدماغ .
-
پل دماغ
لغتنامه دهخدا
پل دماغ . [ پ ُ ل ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برجستگی دماغ ، یعنی مغز برجستگی استخوانی که در آن دماغ جای دارد.
-
خالی دماغ
لغتنامه دهخدا
خالی دماغ . [ دِ ] (ص مرکب ) بی مغز. نابخرد. (اشتینگاس ).
-
خبط دماغ
لغتنامه دهخدا
خبط دماغ . [ خ َ طِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جنون . || سرگشتگی . || حیرت . بهت . || مجازاً در حمق استعمال میشود.
-
خشک دماغ
لغتنامه دهخدا
خشک دماغ . [ خ ُ دَ ] (ص مرکب )غمناک . مهموم . دردناک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || متعصب . خشک در عقیده . (یادداشت بخط مؤلف ). || احمق . ابله . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکی دماغ
لغتنامه دهخدا
خشکی دماغ . [ خ ُ ی ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از جنون و دیوانگی و تندخویی بسرحد جنون .
-
خلل دماغ
لغتنامه دهخدا
خلل دماغ . [ خ َ ل َ دِ] (ص مرکب ) زبون و ضعیف و دیوانه . (ناظم الاطباء).
-
خوش دماغ
لغتنامه دهخدا
خوش دماغ . [ خوَش ْ / خُش ْ دِ ] (ص مرکب ) مسرور. مفرح . (ناظم الاطباء).
-
خون دماغ
لغتنامه دهخدا
خون دماغ . [ ن ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خون بینی . خونی که از بینی آید.
-
خون دماغ
لغتنامه دهخدا
خون دماغ . [ دَ ] (اِ مرکب ) رعاف . (یادداشت مؤلف ).- خون دماغ شدن ؛ خون از بینی جاری شدن . به رعاف مبتلی شدن .