کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دماغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پل دماغ
لغتنامه دهخدا
پل دماغ . [ پ ُ ل ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برجستگی دماغ ، یعنی مغز برجستگی استخوانی که در آن دماغ جای دارد.
-
خالی دماغ
لغتنامه دهخدا
خالی دماغ . [ دِ ] (ص مرکب ) بی مغز. نابخرد. (اشتینگاس ).
-
خبط دماغ
لغتنامه دهخدا
خبط دماغ . [ خ َ طِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جنون . || سرگشتگی . || حیرت . بهت . || مجازاً در حمق استعمال میشود.
-
خشک دماغ
لغتنامه دهخدا
خشک دماغ . [ خ ُ دَ ] (ص مرکب )غمناک . مهموم . دردناک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || متعصب . خشک در عقیده . (یادداشت بخط مؤلف ). || احمق . ابله . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکی دماغ
لغتنامه دهخدا
خشکی دماغ . [ خ ُ ی ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از جنون و دیوانگی و تندخویی بسرحد جنون .
-
خلل دماغ
لغتنامه دهخدا
خلل دماغ . [ خ َ ل َ دِ] (ص مرکب ) زبون و ضعیف و دیوانه . (ناظم الاطباء).
-
خوش دماغ
لغتنامه دهخدا
خوش دماغ . [ خوَش ْ / خُش ْ دِ ] (ص مرکب ) مسرور. مفرح . (ناظم الاطباء).
-
خون دماغ
لغتنامه دهخدا
خون دماغ . [ ن ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خون بینی . خونی که از بینی آید.
-
خون دماغ
لغتنامه دهخدا
خون دماغ . [ دَ ] (اِ مرکب ) رعاف . (یادداشت مؤلف ).- خون دماغ شدن ؛ خون از بینی جاری شدن . به رعاف مبتلی شدن .
-
دماغ پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] demāqparvar خوشبو؛ معطر؛ هرچیز خوشبو که بوییدن آن سبب تقویت دماغ شود.
-
شوریده دماغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] šuridedemāq شوریدهمغز؛ آشفته؛ دیوانه.
-
تازه دماغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] tāzede(a)māq ۱. تردماغ؛ سرحال.۲. خوشحال.
-
خبط دماغ
دیکشنری فارسی به عربی
بلاهة
-
ان دماغ
لهجه و گویش تهرانی
ترشحات بینی
-
ائیی دماغ
لهجه و گویش تهرانی
ترشح بینی